گاهی ساده بگذر
راضیه خندانی (شاعر)گاهی باید گذشت؛ ساده و بیتفاوت از کنار خیلی از اتفاقات و خیلی از حرفها؛ بدون هیچ واکنشی رد شد. نباید بگذاریم. انسانها با هر رفتار و صحبتی ما را به تونل سیاه عقاید و باورهایشان بکشانند. شاید در آخر نور و راهی به انتظار ما برای رهایی از آنهمه سیاهی چشمبهراه ایستاده باشد. اما با پا گذاشتن به آن تونل تاریک دیگر با فضای خفقانآور خو گرفتهایم و تا مدتها و شاید تا ابد اثر مخرب آن را به همراه خواهیم داشت. پس گاهی لازم است. بیتفاوت باشیم
به هر آنچه اطرافیانمان میخواهند. به اسم باور درست به خورد ما بدهند. چرا باید برای هر حرفی جوابی در آستینکوتاه و بلندمان داشته باشیم؟ مثلاً اگر یکی از حرفهایی که شنیدهایم بیجواب بگذاریم در طاقچه حرفهای بیجواب خاک بخورد. چه چیزی از دنیا جا میماند؟ همین بیجواب ماندن خیلی از حرفها باعث میشود. خیلی از کدورتها به وجود نیاید. خیلی از بحثها ادامهدار نشوند و خیلی از قهرها نرسیده و چمدانش را باز نکرده به خانه خود برگردد. بعضی از ساده رد شدنها هم معنی دیگری دارد. معنی مهم نبودن. یعنی من برایم حرفهایت پشیزی ارزش ندارد که بخواهم به آن توجه کنم که البته درحالیکه خیلی هم بد است. بخواهیم منصفانه هم قضاوت کنیم بعضی وقتها چندان هم بد نیست، چون خیلی از حرفها و سؤالها آنچنان زشت و زننده هستند که آدمی باید یک جواب نان و آبدار دل خنککن در چمدان ذهنش داشته باشد تا نثار فردی که آن حرف یا سؤال را پرسیده کند. اما خب ازآنجاکه ادب حرف اول را میزند گاهی همین بیتفاوت رد شدن و به روی مبارک نیاوردن خودش بیشتر جواب درخور شأن او را میدهد. بعضی وقتها هم باید دید و شنید و ساده رد شد، چون قلب انسان با دیدن و شنیدن آن حرفها فقط به خردهشیشهای تبدیلشده که دیگر حالی به آدم نمیماند. پس بهتر است خردههای قلب شکسته شدهمان را برداریم و برای مداوای آنکه بدتر در خود شکسته نشود بگذریم ازآنچه آن بلا را بهروزمان آورده است. در واقع خیلی وقتها بیشتر موارد به وجود آمده ارزش ماندن و توجه نشان دادن آنچنانی ندارند. ولی ما چنان در تارهای آن ماجرا گیر افتادهایم که یادمان از زندگی در حال جریانمان رفته است. درحالیکه میتوانستیم با ساده گذشتن از کنار خیابان زندگی به مسائل مهمتری برسیم. پس لازم است در زندگی گاهی چنان بیتفاوت از کنار مسائل پیشآمده بگذریم که هیچ بادی از طرف آن نتواند بید ما را بلرزاند. گاهی باید ساده گذشت تا به همان اتفاق شکسته شدن شیشه قلبمان ختم نشود یا برعکس شاید هم به پا گذاشتن ما به روی قلب و روح دیگری خاتمه نیابد. این را همه شنیدهایم که کلمات بیشتر از گلولهها آدم کشتهاند. پس اگر به این باور برسیم که برخی مواقع در سکوت و بیتفاوتی از کنار برخی از مسائل بگذریم چهبسا نه خودمان آسیب جدی میبینم و نه باعث آسیب به روح و روان دیگری شدهایم. پس لطفاً در بعضی از روزها بعضی از بحثها بعضی از اتفاقات قبول کنیم که فقط باید دید و شنید و با سکوتی گذشت.