از کتاب جدید و نقد شیوههای آموزشی نینوازی تا توصیه صریح به علاقهمندان موسیقی در گفتوگو با آراس رجبی
هیچوقت سمت موسیقی نیایید!
همدلی| علی نامجو: نامی آشنا در موسیقی ایرانی است. بیش از سه دهه در عرصه نوازندگی، آهنگسازی، آواز، تدریس و تألیف کوشیده و آثار ماندگاری به یادگار گذاشته، اما بعد از 31 سال، بیپرده از راه رفته اظهار پشیمانی میکند. او توصیه صریحی به جوانان و علاقهمندان به موسیقی هم دارد؛ هیچوقت سمت موسیقی نیایید! آراس رجبی بهتازگی کتابی برای آموزش نی به چاپ رسانده که اثری ارزشمند و البته متمایز به شمار میآید، چرا که شیوهای متفاوت نسبت به دیگر آثار مکتوب موجود در پیش گرفته و کوشیده هنرجو را بعد از مطالعه کتاب به «نوازنده» تبدیل کند، نه صرفاً علاقهمندی با فراگیری یک یا چند ملودی. این نوازنده و آهنگساز شهیر در حال حاضر علاوه بر فعالیت در عرصه موسیقی، برای گذران زندگی به تعمیر، بازسازی و کوک ساز پیانو مشغول است و البته آینده را روشن نمیبیند. ماحصل گفتوگو با آراس رجبی را در ادامه میخوانید:
درباره کتاب جدیدتان صحبت کنید. چه شیوهای با چه مشخصات و مختصاتی را برای هنرجویان در نظر گرفتهاید؟
کتاب «آموزش برای نی»، سه قسمت دارد؛ مقدماتی، متوسط و پیشرفته. فعلاً به دلیل حجم بالای محتوا، قسمتهای مقدماتی و متوسط را منتشر کردهام. قسمت پیشرفته، ردیفنوازی برای نی است. ایده نگارش کتاب، زمانی در ذهن من پدید آمد که مدتها بود ساز نی را تدریس میکردم. کتابهای موجود شیب تندی برای هنرجو داشت. نی، ساز سختی است، اما کتابی با شیب ملایم و پیشروی آرام نمیدیدم، به همین دلیل مدتها در ذهنم بود که جزوه یا کتابی بنویسم تا به این ساز کمک کرده و از پاک شدنش جلوگیری کنم.همه میگویند «شیوه نینوازی»، «آموزش نینوازی»، «تدریس نینوازی»، «با ما نینوازی را یاد بگیرید» و کلمات بسیار دیگر؛ من نینوازی خودم یا بهتر است بگویم سبک خودم را در این کتاب گذاشتهام. 30 سال کار کردهام و زحمت کشیدهام، ردیفهای مختلف و استادهای گوناگون را تجربه کردهام، با گروههای خارجی و ایرانی به همه اشکال ساز زدهام و نت نوشتهام. در نهایت به این نتیجه رسیدم که نی نباید به شکلی که مرسوم بوده تدریس شود. البته من به همه کتابهای نینوازی احترام میگذارم، اما برای درآوردن صدای نی باید همه سوراخها را بگیرید تا صدایی به اسم «دو» درست شود. به طور مثال میگویند سوراخ پشت یا پایین را باز بگذارید تا بشود «ر». این کلمه واقعاً من را عصبی میکرد، به همین دلیل، نکته آغازین من در کتاب این است که لفظ سوراخ را حذف میکنیم و بهجای آن میگوییم «کلید»، یعنی میگویم کلید سوم، کلید پنجم و کلید پشت تا هنرجو متوجه شود، آکادمیک با مسئله برخورد کند و از همان شروع، اتفاقاتی برای او رخ دهد.90 درصد کتابهای نینوازی از نت «دو» شروع میکنند، در حالی که «دو» سختترین شروع برای ساز نی است. شما باید از نت «لا» آغاز کنید، یعنی دستباز، فوت کنید و صدای نی را دربیاورید. اگر «لا» خوب شد، «سل» را بگیرید، بعد آن را تقویت کنید و در ادامه کم کم بشود «فا»، «می»، «ر» و «دو» که از همه بسیار سختتر است. باید تمرینات زیادی انجام دهید و دهها بار «گام» را بزنید. «گام» یعنی «دو، ر، می، فا، سل، لا، سی، دو، دو، ر، می، فا، سل، لا سی». مدام دور بزنید. به قدری دور بزنید تا اندازه انگشتان شما یکی شود.
وجه تمایز این کتاب با دیگر کتابهای موجود در بازار چیست؟
وجه تمایز این کتاب برای آموزش نی، 624 اتود و درسی است که برای این ساز نوشتهام. هر درس هم به شکل ملودی است. در نوازندگی نی، عین سازهای دیگر مثل سهتار پردهبندی داریم و میگوییم: «دو، ر، می، فا، سل، لا، سی». هر پرده برای یک نت است. سعی کردهام از هر سه کلید نی استفاده کنم. برای هر سه کلید، 50 ملودی نوشتهام و تکنیکی را که نیاز است با ملودی برای هنرجو شرح دادهام. در 50درس بعدی، چهار کلید و در 50 درس بعدتر نیز پنج کلید استفاده کردهام. تمامی نتها و تکنیکها را سعی کردهام با ملودی به هنرجو انتقال دهم، بهجای اینکه بنشینم و صرفاً اتودهایی که خیلی سخت است و اکثراً برای سازهای دیگر بوده و مؤلفان به ساز نی انتقال دادهاند را توضیح دهم. من روند جدیدی را پیش بردم.نکته جالب دیگر، این است که درس اول نی با دستباز شروع میشود؛ دقیقاً نقطه مقابل تمام کتابهای دیگر که با دستبسته شروع میشود. دستبسته نی زدن برای هنرجو در اولین جلسه بسیار سخت است و صدا درآوردن این ساز، شاید 20 جلسه نوازنده را عقب میاندازد، چون سختترین نت نی، همان دستبسته است، پس ما نباید از سختترین نقطه نی آغاز کنیم، بلکه باید از راحتترین راه که همان دستباز است، شروع کنیم. نوازندهها بعد از یکی، دو روز صدای نی را به صورت دستباز درمیآورند. از همان ایده استفاده کرده و از دستباز شروع کردم و یکی، یکی نتها را به هنرجو یاد دادم. نتهایی که آموزش میدهیم با ملودیپردازی و تنظیمهای مختصر است و به شیوه نینوازی نوشته شده است.
درباره اوضاع و احوال کتابهای مشابه در نینوازی توضیح دهید. علاقهمندان به این ساز تا چه حد میتوانند با تهیه این کتابها و سیدیها، نوازندگی را فرا بگیرند؟
متأسفانه کتابهایی که برای ساز نی وجود دارد، خیلی کم است یا بهتر است بگویم اصلاً وجود ندارد. 85 میلیون نفر جمعیت ایران است. فرض بگیریم یک میلیون نفر علاقهمند به موسیقی سنتی هستند، اما شاید فقط پنج نفر هنرجوی ساز نی در کل ایران باشند. به دلیل نوع تدریس و کتابهایی که هست، از آن پنج نفر قطعاً یک نفر هم باقی نمیماند. کتابهای موجود بسیار شیب تندی دارند و اصلاً هنرجو را در نظر نمیگیرند. انگار رقابتی بوده تا نویسنده فقط بگوید: «من موسیقی خوبی بلدم و خیلی حرفهای هستم». من میگویم باید کنار بیاییم. هنرجوهای حال حاضر حوصله آنچنانی ندارند. اگر 40، 50 سال پیش فردی میخواست ساز نی را فرا بگیرد، روزی 5 تا 6 ساعت وقت داشت، اما اکنون بدین شکل نیست. حالا هنرجو میتواند روزی 20 دقیقه وقت بگذارد، پس ما مجبوریم سیاستها را عوض کرده و کار دیگری کنیم. باید اتودهای مختلفی برای این ساز بنویسیم.واقعاً به نی ظلم شده است. اگر نگاه کنید، میبینید که ساز نی، دیگر وجود ندارد. خیلی خاص شده و متأسفانه دیگر این ساز نیست. هنرجویی که میخواهد کار کند با کتابهایی مواجه میشود که شیب تندی دارند، به همین دلیل بعد از چند جلسه توقف میکند و به سراغ ساز دیگری میرود. من این ضعف را در کتابها میبینم. باید به قدری اتود برای این ساز نوشته شود که هنرجو بتواند حق انتخاب داشته باشد، نه اینکه فقط دو، سه کتاب داشته باشیم و هنرجو حتماً همانها را بزند و اگر نخواهد چنین کند، دیگر کتابی نباشد.معمولاً در کتابهای نی که من از آنها سررشته دارم، شیوه تغییری نمیکند. هر کتابی بخرید، شما را تا جایی میبرد که بتوانید «الهه ناز» یا دو قطعه دشتی یا دو قطعه پاپ بزنید. من این نکات را در کتابم لحاظ نکردهام. سعی کردم فردی که کتاب به دستش میرسد حتی بدون استاد، آنچه میخواهد را از کتاب دربیاورد. تلاش کردم کتاب یک نوازنده تحویل بدهد. یک هنرجو باید تبدیل به یک نوازنده شود. اینکه دو بار فوت کند و دو آهنگ آهنگ عشقم آمد یا نیامد بزند، فایده ندارد. خیلیها میگویند: «نه، ما فقط الهه ناز را میخواهیم»، میگویم: فرقی ندارد. در هر صورت شما باید زمانی را طی کنید تا بتوانید به همان ملودی برسید که دوست دارید. زمانی که به آن میرسید عمقش بیشتر میشود و دیگر خودتان نمیتوانید کوتاه بیایید، چون مراسمی در موسیقی به وجود میآید که اصلاً نمیخواهید ترکش کنید و به این کار اعتیاد پیدا میکنید.
به نظر شما یک نوازنده برای دستیابی به جایگاهی مناسب، بهتر است فقط به سراغ استاد برود یا کتاب تهیه کند یا تلفیقی از هر دو را پی بگیرد؟
قطعاً تلفیق هر دو بهتر است. متأسفانه یکی از دلایلی که ساز نی در حال کمرنگ شدن و نابودی در کشور ماست، این است که خیلی از استادان اعتقاد دارند نی را فقط باید «گوشی» و ردیف بزنید و مثل آواز خواندن، فقط باید گوش خود را قوی کنید. هنرجو بعد از مدتی (این مدت 15 تا 20 سال طول میکشد تا گوش فرد قوی شود و بتواند کاری با سازش انجام دهد) وارد جامعهای میشود که میبیند همه آکادمیک کار میکنند و او نمیتواند کاری انجام دهد. هنرجو فقط میتواند تکنوازی یا در نهایت دونوازی با ساز ضربی کند؛ آن هم قطعاتی که تقلید کرده و یاد گرفته و هیچ اثری هم نیست تا بتواند ارائه دهد. من اعتقادم بر این است که حتماً باید تلفیق آکادمیک و «گوشی» باشد. من درباره موسیقی ایران صحبت میکنم. شاید برای موسیقی غرب بگوییم هیچ نیازی به گوش نداریم، چون صنعت است. نت را جلوی شما میگذارند، مینوازید و تمام میشود، اما موسیقی شرق، حس و حالی است. ما هم به گوش نیاز داریم تا بشنویم و بداهه بنوازیم، مقام و ردیف بزنیم و هم آکادمیک فعالیت کنیم و بتوانیم نت بخوانیم تا در گروهنوازیها با سازهای مختلف همراهی کنیم. لازمه این کار، فراگیری آکادمیک است. دیگر مثل قدیم نیست که گروهی جمع شوند و برای اجرای سال آینده، هر روز تمرین کرده و روزی 6 ساعت با گوش، کار کنند. دیگر چنین نیست. اکنون به شکلی پیش میرویم که هر دو لازم است، مخصوصاً برای سازهای ایرانی و نوازنده ایرانی.همانطور که گفتم تمامی کتابهای نینوازی موجود در ایران از نت «دو» شروع میکنند. نت «دو» جایی است که تمام کلیدها یا سوراخهای ساز نی بسته شده و هنرجویان فوت میکنند. چند 10 بار، چند روز و گاهی یک هفته چنین کاری را انجام میدهند و بعد این ساز را کنار میگذارند، در صورتی که ما باید با نت «لا» شروع کنیم. «لا» بعد از سه روز تا یک هفته جواب میدهد و وقتی صدای پختهای داد، ما میتوانیم صدای «سل» را اضافه کنیم. بعد هم «فا، می، ر، دو» اضافه میشود. هرچند «دو» سخت است، اما بالاخره صدایش درمیآید. برای اینکه «دو» در ذوق هنرجو نزند، ما حدود صد ملودی با تکنیکهای خاص نوشتهایم، به گونهای که این صد ملودی، هیچ کدام به «دو» نخورد و کاری به کار این نت نداشته باشد، تا انگشت «دو» قوی شود. در ادامه به سراغ قطعات سخت میرویم. به طور مثال در قطعه سخت، 20 پارت است و هنرجو در پارتهای 18 و 19 مشکل دارد. قبل از اینکه درس شروع شود، پارت 18 و 19 را با تکنیکهایش خط کشیدهام. ملودی سختی که شاید 30 دقیقه است، 4 قسمت خیلی سخت دارد. من آن چهار قسمت را جدا کردهام تا مدام بزنند و تکنیکیتر شوند. آرپژ بزنند، سرعتی بزنند، ریتمهای مختلف کُردی و آذربایجانی بزنند. قصدم این بوده نوازنده تحویل بدهم و بتوانم کاری کنم که هنرجو بتواند همه آرپژها و ردیفها را «گوشی» بزند و البته بتواند «گوشی» نزند، یعنی اگر فردی در خیابان استقلال گیر کرد، او ننشیند و بگوید: «ما بیات ترک خواندیم. «لا» کجا، «می» کجا و «ر» کجا؟» نه؛ باید بنشیند و بزند: «دو، ر، می، فا، سل، لا، سی، دو». لحن فرق میکند که اگر آدمهای خوبی با یکدیگر باشیم و نسبت به همدیگر عشق داشته باشیم، آن را هم 10 دقیقهای یاد میگیریم.من موسیقی را خیلی «حال» میبینم؛ چه وقتی 10 هزار نفر در سالن باشند و چه زمانی دو نفر، ولی باور کنید با آن دو نفر، ملودیهایی ساخته میشود که وقتی روی استیج 20 هزار نفری میروید، هیچ اتفاقی نمیافتد. معلوم نیست، مثل وحی برای ماست. ما همه چیز را طراحی کردهایم که امشب، همین قطعه را اجرا کنیم. انگار وحی یا انرژی ماوراءالطبیعهای است که میگوید: «این را نزن و آن را بزن». ما شرقینواز هستیم و قطعاً بیشتر با حس و حال، کار میکنیم.از بحث دور نمیشوم؛ کتابی 300، 400 صفحهای نوشتهام. هر آنچه از سال 1369 یاد گرفتهام با هفت دوره اولیه ایران؛ چه گروه جیم، چه گروه الف و چه گروه ب را آوردهام. از طرف آقای کیانینژاد، بنده را به سوئد فرستادند و از آن سمت با آقای داوود کیانیان به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم. آن زمان او رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. رفتم و ساز زدم. دانشگاه رفتم، موسیقی فیلم یاد گرفتم و بعد هم به کار تعمیرات پیانو و موسیقی فیلم مشغول شدم. بازی میکنم و موسیقی فیلم میسازم. دلم هم نمیآمد کتاب را منتشر کنم، ولی با خودم گفتم: «10 سال گذشته و دلم میسوزد که کتاب در کتابخانه، خاک بخورد». به قول عامیانه: «دادیم و رفت». در نهایت کتاب را به شرکت موسیقی آقای صادقی دادم.
ظاهراً شما آهنگسازی فیلمی را هم بر عهده داشتید که در «کمپ لاس» برگزیده شد. درباره این فیلم نیز صحبت کنید.
بله، فیلم «یک قطره خون از نازنین» به کارگردانی دوست عزیزم، کاووس آقایی در جشنواره «کمپ لاس» نامزد شده، بینندههای خیلی خاصی داشته و موفق بوده است. البته چندی پیش این فیلم در جشنواره لسآنجلس هم به نمایش درآمده و برای عموم جذابیت زیادی داشته است. همسرم نیز نوازندگی پیانوی این فیلم را بر عهده داشته و حس و حال نوازندگی او در فیلم بسیار تأثیرگذار بوده است.
در زمینه آهنگسازی، نگارش کتاب، نوازندگی و حتی کوک ساز پیانو چه فعالیتهایی دارید؟
کتاب دیگری برای ریتمخوانی و وزنخوانی در دست تهیه دارم. با نشر «موسیقی» صحبت کردهام و قرار است تا چند ماه آینده به چاپ برسد. تعمیرات پیانو را هم مستمر انجام میدهم، چون به دلیل شرایط کرونا، هیچ اجرایی وجود ندارد و خبری از آموزشگاهها هم نیست. مجبوریم به شکلی زندگی را بگذرانیم تا بتوانیم فقط نفس بکشیم، نه اینکه رشد کنیم یا اتفاق دیگری رخ دهد. همسرم نیز کار موسیقی را انجام میدهد و پیانو تدریس میکند.
چه برنامههایی برای آینده دارید؟
چه برنامهای میتوان برای آینده داشت؟ شاید اگر 10 سال پیش این سؤال را جواب میدادم، برنامههای زیادی داشتم، اما در حال حاضر هیچ برنامهای ندارم، چون هیچ چیزی مشخص نیست و فقط تیری در تاریکی میاندازیم، اما دلخوشیها را میتوانم بگویم. دلخوشیام این است که کتاب ردیفنوازی من چاپ شود، کتاب ریتمخوانی و وزنخوانیام چاپ شود. شروع به نوشتن دو کتاب دیگر هم کردهام؛ آموزش عود و آموزش سهتار. صادقانه هیچ برنامهای ندارم و فقط میخواهم عمرم تلف شود، یعنی جلو بروم و زودتر به آخرین حدش برسم که رفتن از دنیاست.بیشترین کارم در حال حاضر، تعمیرات، بازسازی و کوک پیانو است و زندگیام را میگذرانم. جدیداً در کل به این موضوع فکر نمیکنم که در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد، چون آینده را نمیبینم. وقتی هیچ درکی از آینده ندارم، هیچ طعم و بویی برایم ندارد و هیچ روشنایی و نوری نمیبینم، بنابراین نمیدانم چه جوابی باید به این سؤال بدهم. فقط میدانم که باید به جلو بروم، اما باز هم نمیدانم این نیز به نتیجه میرسد یا نه. گاهی با خودم میگویم 31 سال است در حیطه موسیقی مشغول به فعالیت هستم، بعد از این همه سال باید چه هدفی داشته باشم؟ اگر قرار بود به جایی برسم یا اتفاقی رخ دهد، قطعاً تا حالا نمود داشت. دوستان دیگری که کار غیر هنری میکنند، 31 سال که سهل است، با سه تا چهار ماه برنامهریزی در هر شغلی که هستند جلو میروند و موفق میشوند، ولی من بعد از 31 سال، دیگر ایدهای ندارم، چون این زمان، انتهایش است.فکر میکنم 17 یا 18 سال پیش بود که این سؤال در برنامهای تلویزیونی از من پرسیده شد. من با شور و اشتیاق خاصی که انگار همه آدمها مصاحبه مرا نگاه میکنند و تریبون در دست من است. همه را تشویق کردم به سمت موسیقی بیایند، ساز بنوازند و قدم در راه هنری بگذارند، اما اکنون که نزدیک 40 سال سن دارم و 31 سال است این راه را میروم، تنها نکتهای که میتوانم خطاب به افرادی بگویم که صحبتهای مرا میخوانند، این است که هیچ وقت سمت موسیقی نیایید! اصلاً راه خوبی نیست و آنچه من میبینم بسیار توخالی است. تاریکی است و هیچچیزی درونش نیست.امیدوارم جوانان در حال حاضر بتوانند به راهی غیر از موسیقی بروند. تمامی کارهایی که من به شخصه انجام میدهم از سر بیچارگی است. چاره دیگر و راه رشدی ندارم. من نمیتوانم به 10 سالگی برگردم و فکر کنم کار فنی یاد بگیرم یا شغل دیگری انتخاب کنم. اکنون فعالیت ما مثل آب در هاون کوبیدن است. دلمان خوش است کتابمان چاپ شود، کتاب و آلبوم بعدی بیرون بیاید، آوازی بخوانیم و فیلمی بسازیم؛ همه اینها دلخوشی است. خودم به جایی نرسیدم و چیزی هم غیر از حال بد و وضع اقتصادی بد در این راه ندیدم. هیچ نکتهای ندارم و آرزویم این است هیچکسی در ایران سراغ هنر نیاید. واقعیت ماجرا همین است، ولی اگر بخواهم فیلم بازی کنم و بگویم همه چیز در راه موسیقی، خوب و عالی است، واقعیت ندارد و من اعتقادی به این راه ندارم. امیدوارم موسیقی این مملکت در آینده مورد استقبال قرار بگیرد و زحماتی که برای تکتک سازهای ایرانی و نواهای ایرانی کشیده شده، حفظ شود. امیدوارم روزی چنین شود.