جزئیات سعدی
نفس مینیارم زد از شکر دوست
که شکری ندانم که در خورد اوست
ستایش خداوند بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را
که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست
بدیعی که شخص آفریند زگل
روان و خرد بخشد و هوش و دل
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب
چو پاک آفریدت بهُش باش و پاک
که ننگ است ناپاک رفتن به خاک