بررسی یک ویژگی مهم ایرانیان در گفتوگو با یک جامعهشناس
لطیفهپردازی در موقعیتهای تراژیک
همدلی| گاهی انسانها در مواجهه با هجوم مشکلات و گرفتاریها بهخنده و طنز پناه میبرند و از درون یک تراژدی جوک درست میکنند. مسئلهای که بارها در جامعه خودمان اتفاق افتاده است. شاید نمونه اخیر آن به ماجرای پرحاشیه و البته بسیار غمبار قتل بابک خرمدین توسط والدین خودش برگردد؛ قتلی که سبب شد بسیاری از افراد جامعه متاثر از آن اتفاقِ تلخ نگران نهاد خانواده شوند. اما چند روزی که از فضای غمبار این تراژدی عبور کردیم ناخودآگاه جوکهایی نوشته شد و مانند خبر قتل آقای کارگردان شروع به دستبهدست شدن در فضای مجازی شد. مثلاً یکی از لطیفههایی که باتوجه به شروع فصل گرما و عادت همیشگی پدرها در خاموش کردن کولر ساخته شد این بود که به فرزندان هشدار میداد بهتر است این تابستان به حرف پدرها گوش دهید و در برابر خواست آنها برای خاموش کردن کولر مقاومت نکنید. هشداری طنزآلود که هم به تراژدی قتل خرمدین اشاره میکرد و هم سبب خنده میشد.
با این وجود واکنشها به این دست از جوکسازیها دو دسته بود. گروهی به آن خندیدند و سعی کردند که در انتشار آن همراهی کنند اما گروهی هم با انتقاد از این نگاه، لطیفهسازان از یک تراژدی را به سطحینگری متهم کردند. آنها معتقدند تا زمانیکه مردم بهمسائل مهم سیاسی و اجتماعی با این دید سطحی نگاه میکنند نهتنها مسئلهای حل نمیشود بلکه سببساز بازتولید آن در یک چرخه دائمی از وقوع مشکلات خواهد شد. برای بررسی بیشتر، این مسئله را با دکتر سعید معدنی، جامعهشناس در میان گذاشتیم. ایشان درپاسخ بهاین پرسش که چرا گروهی از مردم در مواجهه با یک تراژدی از آن جوک و لطیفه درست میکنند پاسخ داد: «این مسئله مختص به ایران نیست و شاید یک ویژگی برای انسانها باشد. یکی از دلایل چنین اقدامی میتواند فرار از فشارهای روانی غم باشد. گویی که کسی میخواهد غم را تسکین دهد لذا برای چنین خواستهای به جوک یا خنده درباره همان موضوع پناه میبرد. این اقدام روشی برای ایجاد تعادل میان غم و شادی است، هر جامعهای برای ماندگاری و تدام حیات خودش نیاز به حفظ تعادل میان غم و شادی دارد. بنابراین درچنین حالتی مردم علاقه دارند بلافاصله از یک تراژدی عبور کنند، چراکه ماندن در وضعیت غمبار تراژدی برای آنها فاجعهبار است.»
همچنین در واکنشی مشابه گاهی در فضای مجازی بهعنوان یک بستر ارتباطی میان من، ما و دیگران با یکدیگر، شاهد جوکسازی حتی درخصوص مسائل سیاسی بهویژه انتخابات که تاثیر زیادی در جریان زندگی آدمهای یک جامعه دارد هستیم. معدنی در واکنش به این مسئله به همدلی گفت: «باتوجه به فضای سیاسی حاکم بر ایران در طول تاریخ، طنز نوعی اعتراض محسوب میشود. لذا اگر مردم برای فلان شخصیت سیاسی جوک درست میکنند جدا از جنبه تفنن و خندیدن، در عین حال مردم دارند اعتراض میکنند. چراکه همه ابزارهای مستقیم و طبیعی بیان اعتراض بهطریقی محدود شده لذا بهطنز و ساختن جوک پناه میبرند.»
اما آیا چنین اقداماتی سبب عادت کردن به مشکلات و پذیرش وضع موجود خواهد شد؟ یعنی سبب میشود مردم بهتکرار قتل و آدمکشی یا تجاوز بیتفاوت شوند و در برابر هر اتفاق مشابه تنها بهآن بخندند؟ آیا چنین رفتارهایی سبب فراموش کردن ریشهیابی مشکلات خواهد شد؟ اینها پرسشهایی است که در مواجه شدن با این وضعیت به ذهن خطور میکند. معدنی با اشاره به اینکه «یکی از اقدامات مردم هر جامعهای تداوم زندگی است» در پاسخ به سوالات مطرح شده بیان کرد: «در این خصوص دو نکته وجود دارد. یکی اینکه کار مردم ریشهیابی علل وقوع حوادث و ناهنجاریها نیست. برعکس کار مردم تداوم زندگی است، مردم قرار است ادامه زندگی بدهند نه اینکه دنبال ریشهیابی وقایع و تراژدیها باشند. حتی ممکن است یک مشکلی در جامعه مشکل همه اعضای آن جامعه نباشد بنابراین گاهی درباره آن لطفه هم درست میشود. مردم برای تداوم زیستن از ابزارهای مختلفی استفاده میکنند.»
این جامعهشناس ادامه داد:«اما نکته دوم اینکه ریشهیابی مسائل و مشکلات کار محققان است. متخصصان در حوزههای مختلف علم مانند روانشناسی، اقتصاد، جامعهشناسها و غیره باید مشکلات را ریشهای نگاه کنند. یعنی همان مسئلهای که تا سالها قبل برای درک مفهوم خانواده اتفاق افتاد. حدود دو دهه قبل خیلیها گمان میکردیم که خانواده مقدس است، اما الان این امر با بررسی محققان نقض شده و دیگر چیزی بهنام خانواده با ذات مقدس وجود ندارد. از آنجایی که برای خانواده نوعی حرمت ایجاد شده بود امر بررسی و ریشهیابی را با مشکل مواجه میکرد. بههرصورت کار ریشهیابی و حل مسئله بر عهده محققان است.»
معدنی با اشاره بهاینکه مردم نمیتوانند در وضعیت دائمی غم باقی بمانند و برای رهایی از این موقعیت حتی از همان وضعیت غمبار برای ایجاد شادی استفاده میکنند تا تعادل را حفظ کرده باشند به روزنامه همدلی گفت: «شاید چیزی که میگویم بهمسئله ما نزدیک نباشد اما ممکن است به ما کمک کند. ما یک نظریه داریم بهنام ناهماهنگی شناختی، این نظریه زمانی هست که فرد میان دو انتخاب باقی مانده است، فرض کنید کسی قصد دارد خانهای بخرد، اگرچه قیمت آن خانه مناسب است اما مثلاً دیوارها نم دارد یا ساختمان پوسیدگی دارد، فرد نمیتواند در یک وضعیت دوگانه باقی بماند بنابراین در یک مدتی انتخاب خودش را انجام میدهد چراکه نمیتواند در یک زمان طولانی در این وضعیت باقی بماند، قرار گرفتن طولانی در این حالت آدمها را نابود میکند، بنابراین مثلاً برای عبور از این وضعیت همان خانه با دیوار نمدار را خریداری میکند و سعی میکند از آن لحظه بهبعد فقط روی خوش انتخاب خودش را مدنظر قرار دهد و بدیهای انتخاب را کنار میگذارد یعنی از یک ناهماهنگی به یک هماهنگی برسد. میخواهم بگویم انسانها دائماً در زندگی با این مسئله مواجه هستند و برای رهایی از چنین وضعیتهایی تصمیم میگیرند و اقدامی انجام میدهند تا با مسئله ایجاد شده اصطلاحاً کنار بیایند. درخصوص دوگانه سوگ و شادی هم همین وضعیت برقرار است. انسانها نمیتوانند در موقعیت دائمی سوگ باقی بمانند بنابراین از همان اتفاق گزارههای نزدیک به شادی را انتخاب میکنند تا از این مرحله عبور کنند. آنچه جای توجه دارد این است که در همه جوامع مردم برای اینکه بتوانند یک زندگی سخت روزانه را در آخر شب به خوشی تبدیل کنند مجبور هستند در برابر غمها بخندند و از غم عبور کنند تا زندگی برایشان تداوم داشته باشد.»
با این وجود شاید تکرار وقایع غمبار سبب شود جامعهای در ساختن لطیفه از مشکلاتی که دارد بهتوانمندی برسد، با آنها شوخی کند و سعی کند این تعادل از دست رفته میان غم و شادی را بهخودش برگرداند. شاید در این وضعیت خرده گرفتن به مردم چنین جامعهای انتخاب درستی نباشد، بلکه باید مخاطب اصلی را از میان کسانیکه وظیفه ریشهیابی علل وقوع حوادث غمبار و ایجاد ساختارهای لازم برای جلوگیری از تکرار آن را برعهده دارند انتخاب کرد.