نگاهی حقوقی به سریال «آقازاده» و کلیت محتواهای تصویری به بهانه هفته وکیل مدافع
وکلایی که با غرضورزی قضاوت میشوند
همدلی| شکوفه شکری| هنوهنکنان و گرسنه و تشنه پلهها را سرازیر میشوم و به کمک نردههای فلزی چرک گرفته خود را به طبقه پایین مجتمع قضایی میرسانم. از مجتمع تا مترو و ازآنجا تا کرج فرصت هست تا به کامها و ناکامیهای امروز فکر کنم باید به نظریه کارشناس اعتراض کنم و قبل از آن به موکلم تفهیم کنم که این پایان کار نیست و اقلاً شش ماه و شاید هم یک سال دیگر باید انتظار بکشیم.
باید لایحهای بنویسم، باید چهره عبوس و رفتار نامحترمانه منشی دادگاه را که انگار «به شمشیر میزند همه را*» با آب فراموشی از ضمیرم پاک کنم تا اعصابم بیش از این خرد نشود.
باید زجر میخچه کف پایم را تاب بیاورم؛ چیزی که مثل نیش چاقویی نازک کف پایم را میآزارد و به قلبم میرسد.
باید وقتی رسیدم ناهاری تدارک ببینم و خانه را تمیز کنم و لایحه... و لایحه. باید چای تازه دم کنم و پشت میز آشپزخانه وقتی همه خوابند بنشینم، بنوشم، بخوانم و بنویسم و پاره کنم و دوباره بنویسم.
از موکلم یک میلیارد تومان خسارت خواستهاند. شوخی نیست! هیچچیز دنیای وکالت شوخی نیست. راننده میپرسد: شما وکیل هستید خانم؟ و نگاهی به کیفم میاندازد.
شاید به نظرش گنج سیار است که با دخل کوچک او خیلی فرق دارد و این پرسش ملالآوریست که مقدمه طرح بدبختیها و مصائب حقوقی دیگر است و محتاج یک جفت گوش رایگان و سواد به مقدار کافی! و من یاد نگرفتهام به گرفتاری سائل بیاعتنایی کنم.
اصلاً برای پاسخ سربالا دادن تربیت نشدهام. هر آنچه بلدم در پاسخش میگویم و او با گرفتن کرایهای بیش از حدِّ معمول و متعارف، بذل و بخشش من را جبران میکند.
اعتراضم را با خنده جواب میدهد: «شما خوب پول در میارید خانم! به خدا یک جفت لاستیک شده خداتومان ...» اینکه سهل است، یادم نمیآید هیچ خیاط و بقال و قصاب و آرایشگر و دندانپزشکی در برابر بذل رایگان اطلاعات حقوقیام، ریالی تخفیف برایم قائل شده باشد و یادم نمیآید از کسی پرسیده باشم درآمدت چقدر است ولی این پرسش رایج و شایع از ما وکلاست.
کمی فرصت هست تا قبل از لایحهنویسی بخشی دیگر از سریال پرمخاطب «آقازاده» را ببینم. وضع تلویزیون چنان است که از بیچیزی، این سریال را قابلتحمل و دیدن یافتهام. به این امید که انشاءالله مشتی از نمک واقعیت بر آن افزوده و پاشیده باشند و شاید آقازاده آینهای باشد برای بازتاباندن رنجهایی که ما مردم از دزدیهای کلان در کلان آقازادهها میکشیم. اما نه! از آینه خبری نیست. شانههای آقازاده بیموی و بیآبرو تکیه داده است به وکیل شیاد، مرموز، کیف به دست، فحش شنو، بله چاکرم، نوکرم، وفادارمگویِ پرمکر و حیله. که اگر آقازاده کارش به توبه و پشیمانی میکشد و جگر بیننده را بریان میکند،
او هیچگاه نه پریشان و پشیمان میشود و نه در دام قانون میافتد. دفاعیاتش هم مثل شیرِ فاسد، بریدهبریده و رقیق و بیمایه است. از وکالت فقط کیفش به او رسیده .
اصلاً او چه بلد است که در چنته خود آقازاده و اراذلواوباش نیست؟ چرا! چرا! ...انصافاً نقابش از همه کلفتتر است و از همه کثیفتر! سرم کلاه گشادی رفته و وقتم هم هدر شده است.
هیچکس شبیه هیچکس در عالم واقع نیست. مأمور آگاهیاش عارفمسلک است و قاضیاش آرام و پلیسش حضرت هابیل؛ معصوم و بیخطا و سادهلوح و زن خانهدار مذهبیاش همیشه و همهوقت آماده برای مجلس عروسی است حتی بهوقت زندان و بند و دوری و گریه! همه شبحی ناموزون و مبهم از واقعیتاند.
فرضیاتی که تولیدات نمایشی به مدد زبان هنر و امکانات بیدریغ در ضمیر مخاطبان خود مینشاند و میکارد، اکنون تبدیل به دشتی شده که شناسایی هرزه علفهایش را برای ناظران، سخت دشوار و شاید ناممکن کرده است.
آیا وزیدن باد مسموم بیاعتبار کردن وکلا و جهت دادن به ذهن مخاطبان، تصادفی و اتفاقی است؟ چرا ناگهان حقالوکاله وکلا با برچسبِ ناچسب نجومی، هدفی میشود برای تاختن و نواختن و متلک بافتن؟ گویی حقالوکاله هم اختلاسی است از جیب مردم؟ گویی دستی غیبی وکلا را از ناکجا به هرکجا رسانده است. گویی نه تلاشی، نه زحمتی، نه صبری و نه زجری در کار بوده است! گویی ارزش دانش و تخصص را با تراز قصابی و بقالی و طلافروشی سنجیدهاند و آن را گران و گزاف یافتهاند.
گویی دستگیری از ارباب نیاز با چندتخته فرش و چند حلقه النگو و چند جعبه میوه باید هموزن و همتراز باشد که حقالوکالهها چنین به چشم بخیلان و مغرضان فرورفته که برای کوفتنش دست به تیشه دروغ و تکرار دروغ میبرند! وکلا میدانند که ارباب رسانه، عزم جزم کردهاند که غربال به دست بگیرند و غربال کنند و غربال کنند تا آنچه به تصور و تصویر درمیآید نه مترسک که هیولایی پولخوار از هزارچهرگانی باشد که ردای وکالت به تن دارند و جیبی گشاد و کیفی سنگین!
وکلا میفهمند که پشت سر این محصولات نمایشی که هاضمه فکری مردم را میپرورند تا وکیل را نه همیار و یاور روزهای دشوار زندگی و تکیهگاهی برای گشایش گرههاشان بلکه کیسهدوزانی برای پول مردم معرفی کنند، کجفهمیها و کجاندیشیهای رنگبهرنگ است.
شاید غربالگران اراده کردهاند چهره قاضی و وکیل و پلیس (ارکان عدالت) به پندار و سلیقه و میل آنها به تصویر کشیده شود. ولی پشت پرده این بیانصافیها و کجمداریها، هرگز هنر و حقیقت نیست بلکه اندکی جهل است و تعمیم ناروا و بسیاری غرضورزی!