امروز شصتوسومین زادروز ایرج بسطامی است؛ از معدود شاگردان شجریان که چهره شد
ایرج بخوان تا باز هم باران بگیرد
همدلی| سارا حیدرنژاد| یکم آذرماه سال ۱۳۳۶ در بمِ استان کرمان چشمانش را به روی این دنیا گشود. ۵ ساله بود که خانوادهاش فهمیدند نامش در آواز ایران ماندگار خواهد شد؛ صدای خوش، میراثی بود از خاندان پدری؛ پدر جدش ملاحسینخان مرد نابینایی بود که هم نی مینواخت و هم صدای خوشی داشت. آقا هدایت پدربزرگ او هم بهجز نوازندگی ساز نی، آواز میخواند. اولین معلم ایرج اما پدرش بود. او در باغچه جلوی خانه به گل و گیاه میرسید و همزمان زمزمه میکرد. گاهی کنار باغچه مینشست و مشغول نوازندگی میشد و در همه این لحظات ایرج، پشت درختها پنهان میشد تا همه آن صداها را بشنود. یکی از حلقههای مشترک زندگی ایرج بسطامی با بسیاری از بزرگان عرصه فرهنگ و هنر در ایران بهویژه موسیقی، اردوهای رامسر بود.
ایرج هم مثل خیلیها، در این اردوها شرکت میکرد و به قول خواهرش همیشه بهعنوان نفر اول برگزیده میشد. زندهیاد یدالله بسطامی عمویش بود؛ این نوازنده تار و ویلن را باید معلم بعدی او بهحساب آورد. خلقوخوی او باعث شد تا ایرج نوجوان به او احساس نزدیکی کند و به همراه سازش بخواند.
راه طولانی بود و رفتوآمد، آنهم برای هر هفته با اتوبوس، کار را مشکلتر میکرد. بالاخره تصمیم گرفت در پامنار تهران، اتاقی اجاره کند و همانجا ساکن شود؛ در شهر فراموشی. فاطمه بسطامی به نقل از زندهیاد پرویز مشکاتیان درباره ورود ایرج بسطامی به کلاسهای محمدرضا شجریان گفته بود: «یک روز فرخنده خانم، همسر آقای شجریان(اولین همسر روانشاد محمدرضا شجریان) گفت یک جوان شهرستانی به کلاس آمده که با صدایش غوغا میکند. من به آنجا رفتم، اما وارد کلاس نشدم و از پشت در صدای آن خواننده را گوش دادم، وقتی این صدا را شنیدم در یکلحظه گفتم که این صدا با من کار دارد». آن سالها برادرش نصرتالله که ۹ ماه بیشتر باهم اختلاف سنی نداشتند و مثل دو برادر دوقلو بودند، خرج تحصیلش را میداد.
ایرج بسطامی حدود شش سالونیم و به قول محمدرضا شجریان تا نیمه دوره عالی را نزد او آموخته بود که مشکاتیان مجذوب صدای گیرای او شد. او جایی درباره آشناییاش با ایرج بسطامی گفته بود: «در آن زمان ما چاووش را داشتیم. به خاطر شرایط اجتماعی آن زمان به خوانندههای بیشتری با صداهای متفاوت نیاز بود. من پشت در کلاس آواز استاد شجریان، نشسته بودم تا هنرجوها مرا نبینند. ازآنجا بود که از صدای بسطامی خیلی خوشم آمد. او صدای خوبی داشت و مثل همه آدمهای کویرنشین، آدم خیلی مهربان و خوبی بود، بعد از کلاس، مدتی با او صحبت کردم تا با نقطه نظراتش درباره هنر و آواز و انگیزه خواندنش آشنا شوم، ولی آنقدر ساده یافتمش که مصمم شدم با او یک سالی در مورد قضایای پیرامونی سوای موسیقی به گفتوگو بنشینم».
«گلپونهها» یکی از آن آثاری بود که در همکاری پرنیا و بسطامی شکل گرفت. این قطعه را شاید بشود معروفترین قطعه با صدای ایرج بسطامی در میان عموم بهحساب آورد که هنوز هم بعد از گذشت سالها زمزمه میشود.
شعر این تصنیف را «هما میرافشار» سروده بود. پرنیا بسیاری از آثاری را که حاصل همکاری او با ایرج بسطامی است، کارهایی شناختهشده، میداند. او میگوید:«در هر کنسرتی که من و او در کنار هم به روی صحنه میرفتیم، «گلپونهها»، «اینیک نفس» و «حریر مهتاب» سه تصنیفی بودند که مخاطبان از ما میخواستند تا برایشان اجرا کنیم.»
حسین پرنیا را احتمالاً همه با متانت کلام و مناعت طبعش میشناسند. بنابراین میتوان این گونه دریافت که اگر حرفی از دهانش خارج میشود، برآمده از تعقل و نه حاصل احساس اوست. این آهنگساز نامدار در گفتوگو با همدلی به بهانه زادروز بسطامی، گفت: «در جامعهای مثل جامعه ایران، هنرمند خوب یعنی هنرمند مرده، پس کسی با هنرمند خوب تا وقتی دارد نفس میکشد، کاری ندارد.»
پرنیا درباره علت ماندگاری آلبومهایی که با آهنگسازی او و صدای ایرج بسطامی شنیده شد هم گفت: «آن سالها جامعه ایران هنوز به این بیماری که حالا به آن دچار شده، مبتلا نشده بود(مقصودم کرونا نیست) و هنرمندانی وجود داشتند که فارغ از جهتگیریهای رسانه ملی که در این دوران همهچیز را گلوبلبل نشان میدهد، در خلوت خودشان فکر میکردند و زندگی مردم را در کنار خودشان میدیدند. شاید این وجوه باعث شد آن آثار با همکاری من و ایرج به آن جایگاه در میان عموم دست پیدا کند.»
ایرج هم مثل خیلیها، در این اردوها شرکت میکرد و به قول خواهرش همیشه بهعنوان نفر اول برگزیده میشد. زندهیاد یدالله بسطامی عمویش بود؛ این نوازنده تار و ویلن را باید معلم بعدی او بهحساب آورد. خلقوخوی او باعث شد تا ایرج نوجوان به او احساس نزدیکی کند و به همراه سازش بخواند.
زانو زدن در محضر استادی که هنوز خسروی آواز نبود
بعدها، حسین سالارزاده واسطهای شد تا ایرج بسطامی سال ۱۳۵۶ با محمدرضا شجریان آشنا شود و حضور در محضر این آوازخوان شهیر را آغاز کند. عشق به موسیقی در آن ایام، ایرج را واداشته بود تا هر هفته برای حضور سر کلاس درس آوازِ «آقا» که به او «استاد» هم میگفت، راهی تهران شود و دوباره به بم بازگردد.راه طولانی بود و رفتوآمد، آنهم برای هر هفته با اتوبوس، کار را مشکلتر میکرد. بالاخره تصمیم گرفت در پامنار تهران، اتاقی اجاره کند و همانجا ساکن شود؛ در شهر فراموشی. فاطمه بسطامی به نقل از زندهیاد پرویز مشکاتیان درباره ورود ایرج بسطامی به کلاسهای محمدرضا شجریان گفته بود: «یک روز فرخنده خانم، همسر آقای شجریان(اولین همسر روانشاد محمدرضا شجریان) گفت یک جوان شهرستانی به کلاس آمده که با صدایش غوغا میکند. من به آنجا رفتم، اما وارد کلاس نشدم و از پشت در صدای آن خواننده را گوش دادم، وقتی این صدا را شنیدم در یکلحظه گفتم که این صدا با من کار دارد». آن سالها برادرش نصرتالله که ۹ ماه بیشتر باهم اختلاف سنی نداشتند و مثل دو برادر دوقلو بودند، خرج تحصیلش را میداد.
ساده همچون تمام کویریها
شنیدن صدای ایرج پشت در کلاس، مشکاتیان را به فکر فروبرده بود. شاید یکی از بهترین صداهای آن دوران را پشت در اتاق پیدا کرده بود. بعد از دوران طلایی همکاری با شجریان و مشکاتیان این دو هنرمند از هم جدا شدند و مسیر هنری هر یک بهسوی متفاوتی رفت. مشکاتیان بعد از مدتی کار با ایرج بسطامی را آغاز کرد.ایرج بسطامی حدود شش سالونیم و به قول محمدرضا شجریان تا نیمه دوره عالی را نزد او آموخته بود که مشکاتیان مجذوب صدای گیرای او شد. او جایی درباره آشناییاش با ایرج بسطامی گفته بود: «در آن زمان ما چاووش را داشتیم. به خاطر شرایط اجتماعی آن زمان به خوانندههای بیشتری با صداهای متفاوت نیاز بود. من پشت در کلاس آواز استاد شجریان، نشسته بودم تا هنرجوها مرا نبینند. ازآنجا بود که از صدای بسطامی خیلی خوشم آمد. او صدای خوبی داشت و مثل همه آدمهای کویرنشین، آدم خیلی مهربان و خوبی بود، بعد از کلاس، مدتی با او صحبت کردم تا با نقطه نظراتش درباره هنر و آواز و انگیزه خواندنش آشنا شوم، ولی آنقدر ساده یافتمش که مصمم شدم با او یک سالی در مورد قضایای پیرامونی سوای موسیقی به گفتوگو بنشینم».
تولد صدایی تاهمیشه ماندگار
این آشنایی برای «ایرج بسطامی» و «پرویز مشکاتیان» سرآغاز دوران جدیدی بود. مشکاتیان از شجریان فاصله گرفته بود و ظاهراً ایرج هم برخلاف میل استادش دوست داشت تا بتواند روی صحنه بخواند و مردم هنرش را با گوش جان بشنوند؛ آلبوم «افشاری مرکب» اولین اثر مشترک این دو قله موسیقی ایران بود که کنسرتش در تالار رودکی اجرا شد. آنقدر استقبال از این اجرا زیاد بود که برای دو روز دیگر هم کنسرت را تمدید کردند. «مژده بهار»، «افق مهر»، «بوی نوروز» و «وطن من» از آلبومهای بعدی «ایرج بسطامی» در همکاری با پرویز مشکاتیان بود و این آثار نام او را برای همیشه در تاریخ موسیقی ایران جاودانه کرد. زندهیاد پرویز مشکاتیان درباره «وطن من» با صدای ایرج بسطامی گفته بود: «در نهانخانه هر ایرانی چیزی هست به نام ایران که برایش جانفشانی میکند، آهنگ میسازد و بهوقتش شمشیر هم میکشد. وقتی ایرج «وطن من» را خواند، اشکم درآمد. از آن زیباتر نمیشد کار را خواند. او حق مطلب را ادا کرد، چون وقتی از ایران صحبت میشد، اشکش درمیآمد. او شعر را حس کرد و شکوه و عظمتش را دریافت. علاوه بر این، ایرج در اجرای اثر هم واقعاً توانا بود. تنها افتخار من در زندگی این است که این کار مشترک من و ایرج از طرف سازمان یونسکو، سرود ملی اعلام شد. من به یونسکو کاری ندارم، اما به ایرج، ملکالشعرا و ایران خیلی کار دارم».خوانندهای که مسیر دیگران را نرفت
رقابت و گاهی حسادت در عرصه خوانندگی اتفاقی است که بهخصوص در میان آوازهخوانان موسیقی ردیفی دستگاهی کشورمان بعد از انقلاب رخ داده(و البته پیش از آن) و بهخوبی هم میشود سراغش را گرفت. هرچند مرگ یک خواننده، گاهی فضا را برای سخن نیکو گفتن درباره او مهیا میکند اما نمیشود از نگاه مثبت خوانندگان مختلف درباره ایرج بسطامی بهراحتی عبور کرد. یکی از نامداران موسیقی ایران، بیشک شهرام ناظری است. او اظهارنظر جالبی درباره صدای ایرج بسطامی کرده بود. شهرام ناظری درباره صدای ایرج بسطامی گفته بود: «من صدای ایرج بسطامی را میپسندیدم. به نظر من امتیاز او در این بود که در میان خوانندگان همسنوسال خودش که اکثراً راه تقلید را پیشه کرده بودند، تقلید نمیکرد. در ضمن ایرج بسطامی سعی داشت احساس منطقه، قومیت و جغرافیای دیار خودش را در صدایش نمایان کند».راز تولد گلپونهها
بسطامی پس از پرویز مشکاتیان، بیشترین همکاری را با حسین پرنیا داشت. پرنیا درباره همکاریهایش با ایرج بسطامی، به همدلی گفت: «من و ایرج سالهای سال باهم ارتباط دوستانهای داشتیم و در اصطلاح از بام تا شام باهم دمخور بودیم. این انس و الفت بود که باعث شد آثاری در عرصه موسیقی ایرانی با آهنگسازی من و صدای ایرج بسطامی شکل بگیرد. آن دوران، هم برای من و هم برای ایرج ایام خاصی بود. خوب به خاطر دارم که در آن روزها، هر آهنگی را که میساختم برایش زمزمه میکردم و با ساز مینواختم تا با حال و هوایش آشنا بشود. این را بهجرئت میگویم که در آن یک دهه پایانی از عمر ایرج، من و او بیشترین ساعتها را در کنار هم گذراندیم.»«گلپونهها» یکی از آن آثاری بود که در همکاری پرنیا و بسطامی شکل گرفت. این قطعه را شاید بشود معروفترین قطعه با صدای ایرج بسطامی در میان عموم بهحساب آورد که هنوز هم بعد از گذشت سالها زمزمه میشود.
شعر این تصنیف را «هما میرافشار» سروده بود. پرنیا بسیاری از آثاری را که حاصل همکاری او با ایرج بسطامی است، کارهایی شناختهشده، میداند. او میگوید:«در هر کنسرتی که من و او در کنار هم به روی صحنه میرفتیم، «گلپونهها»، «اینیک نفس» و «حریر مهتاب» سه تصنیفی بودند که مخاطبان از ما میخواستند تا برایشان اجرا کنیم.»
حسین پرنیا را احتمالاً همه با متانت کلام و مناعت طبعش میشناسند. بنابراین میتوان این گونه دریافت که اگر حرفی از دهانش خارج میشود، برآمده از تعقل و نه حاصل احساس اوست. این آهنگساز نامدار در گفتوگو با همدلی به بهانه زادروز بسطامی، گفت: «در جامعهای مثل جامعه ایران، هنرمند خوب یعنی هنرمند مرده، پس کسی با هنرمند خوب تا وقتی دارد نفس میکشد، کاری ندارد.»
پرنیا درباره علت ماندگاری آلبومهایی که با آهنگسازی او و صدای ایرج بسطامی شنیده شد هم گفت: «آن سالها جامعه ایران هنوز به این بیماری که حالا به آن دچار شده، مبتلا نشده بود(مقصودم کرونا نیست) و هنرمندانی وجود داشتند که فارغ از جهتگیریهای رسانه ملی که در این دوران همهچیز را گلوبلبل نشان میدهد، در خلوت خودشان فکر میکردند و زندگی مردم را در کنار خودشان میدیدند. شاید این وجوه باعث شد آن آثار با همکاری من و ایرج به آن جایگاه در میان عموم دست پیدا کند.»