پیشباز روز تصویرگر با نگاهی به زندگی حرفهای «مرتضی ممیز» در گفتوگو با کیانوش غریبپور
ممیز را باید همیشه مهم دانست
همدلی| علی نامجو: چند روز دیگر مانده تا پانزدهم آبان؛ روزی که بهطور غیررسمی بهعنوان روز تصویرگر اعلام شده، اما در تقویم رسمی کشورمان به ثبت نرسیده است. چه تصادف عجیبی دارد این روز با سی روز بعدازاین یعنی سالمرگ مرتضی ممیز، گرافیست، تصویرگر و استاد دانشگاه که برخی به او لقب پدر هنر گرافیک معاصر ایران دادهاند؛ هرچند عدهای بهحق با اعطای پدری و مادری علوم و فنون به اشخاص مخالفاند و راههای دیگری را برای پاسداشت آنان پیش پایمان میگذارند. ممیز، یکی از نوابغ هنر امروز ایرانزمین بود. ممیز اگر هنوز در دنیا میزیست، روز پنجم آذرماه هشتاد و چهارمین بهار زندگیاش را به پایان میبرد. حالا اما دوستدارانش در پانزدهمین سالگرد درگذشتش حتی امکان برگزاری یادمانی برای این نام بلند بر قله هنر ایران را ندارند؛ آخر کرونا همه حسابوکتابهای انسانی را در این ایام بههمریخته است. شاید کمتر کسی بداند لوگوهای معروفی مانند شهرداری تهران، سازمان ملی استاندارد ایران و شرکت سایپا را ممیز طراحی کرده بود. او اما علاوه بر همه اینها، لوگوی چنددهه برند شناختهشده دیگر در ایران را هم بر کاغذ نقش زده بود؛ در آن دورانی که هنوز رایانه جایی در گرافیک نداشت. کیانوش غریبپور؛ گرافیست نامآشنا و یکی از اعضای هیأتداوران نمایشگاه پوستر«مرتضی ممیز هنر بهمثابه حرفه» که بنا بود اردیبهشتماه امسال برگزار شود، اما شیوع کرونا جلوی آن را گرفت، با ما به گفتوگو نشسته تا به بهانه روز غیررسمی تصویرگر برایمان از مرتضی ممیزی بگوید که حالا پانزده سال از رفتنش میگذرد. شرح گفتوگو با این هنرمند عرصه هنرهای تجسمی را در ادامه میخوانید:
همان سالها طراحان گرافیک دیگر ــ که اغلب تصویرگران ماهری هم بودند ــ دستبهکار تجربههای شخصی و ایجاد الگوهای موازی بودند اما هیچیک مانند «تجربههای ممیز» که حاصل سختکوشی و نیروی جوانی او بود، ماندگار و الگو نشد. جلدهایی که ممیز برای این مجموعهها ساخت هم الگوی دقیق و روشنی از بهکارگیری حداکثر ظرفیتهای امکانات حداقلی لیتوگرافی و چاپ آن روزها بود. سبک ممیز، مخصوصاً در ترکیب روشهای کلاسیک و دستی با عکس و مهار آن برای آرتورک گرافیک، هنوز هم دیدنی است، چه برسد به آن زمان که «راهحل» بزرگی برای همنسلان و شاگردانش فراهم آورده بود. ممیز چنان فقر امکانات آن دوره و سختی کار در ایجاد نسخه نهایی اثر را به مزیت و فرصت تبدیل کرد که کمتر طراحی توانست بهپای او برسد. همعصران او بیشتر در پی بهکارگیری ظرفیتهای هنری شخصی و هرآنچه از «دست»شان برمیآمد بودند، اما او بیشتر در جستوجوی ظرفیتها و امکاناتی بود که گرافیک ایران را به زبان جهانی روزگار خود، نزدیک کند.
تا امروز خیلیها در توصیف جایگاه مرتضی ممیز سخنانی به زبان آوردهاند که گاهی باهم ضدونقیض هم بوده است. با این وصف، از نگاه شما اهمیت مرتضی ممیز در چه بود؟
تأکید من درباره مرتضی ممیز اغلب بر جنبههایی بوده که کمتر روی آن متمرکز شده بودیم، مثل «ممیزِ تصویرگر» که ازنظر من، مؤلفتر و اصیلتر از ممیزِ گرافیست (طراح گرافیک) است؛ یا قدرت کمنظیر او در ایجاد «حلقه» و راهبری جماعت که در تاریخ گرافیک معاصر ایران، مؤثرتر از «آثار» او بوده است. اکنون 15 سال از درگذشت مرتضیخان ممیز میگذرد و هنوز بحث درباره او تازه است و بهروز. همچنان 15 سال بعد از رفتنش، ممیز ورد زبان است و نماد طراحی گرافیک ایران و اولین نامی است که به یاد میآید و آخرین نامی که از یاد میبریم.اما چرا؟ چرا بعضی چهرهها نماد یک جریان یا یک حرفه میشوند؟
همه آنهایی که تاریخ نقاشی معاصر را ورق زدهاند، میدانند که پابلو پیکاسو نه بانی نقاشی نوین بود و نهتنها نابغه این جنبش. نقش سزان در گذار به روایت دوبعدی از فضا، جذبه خوان میرو در مواجهه با دنیای پریمیتو و تأثیر شگرف رنه مگریت بر آنچه بعدها، علاوه بر نقاشی، سرمایه تصویرگریهای کنسپشوال شد را همه میدانیم، اما این فقط پیکاسو است که در صدر فهرست خاطره ما از جنبش نقاشی نوین است و از میان آنهمه سبک و مکتب؛ اول، کوبیسم.بنابراین باید گفت چرا ممیز هم مثل پیکاسو، نامی است که بهمثابه یک نشانه به خاطر میآوریم؟ چرا حرف زدن از او، نوشتن درباره او، طراحی پوستر به یاد او، برگزاری نمایشگاه به یاد او و بردن نام او تا این حد مهم است؟ چرا با اینکه میدانیم مرتضی ممیز اولین بانی گرافیک نوین در ایران نیست، او را پدر گرافیک نوین ایران میدانیم؟
مرتضی ممیز در لباس معلمی، تسلط کمنظیری بر طراحی گرافیک داشت و کاملاً به اینکه چه میخواهد به شاگردانش یاد بدهد، خودآگاه بود. بااینحال اکنون دیگر ممیز نیست که آنطور درس بدهد و بعضی از آموزههای قطعی او، امروز مورد تردید است، آنهم نه در کماعتباری ذاتی آن تعالیم که درنتیجه تحولاتی که «ماده» در «معنا» ایجاد کرده است. پس تأکید روی جنبههای معلمی او، ازآنجاکه به «ماده درس» تبدیل نشده و بیشتر انتقال تجربه استادانه (Mater class ) بوده، راز ماندگاری او نیست. گو اینکه شاگردانش بیش از آنکه آموزههای او را به کار بگیرند، خلقوخوی معلمیاش را به یاد میآورند. مقلدان او هم تنها توانستند تندی و گزندگیاش را مشابهسازی کنند و گمان کردند هر کس آرتورک شاگردانش را پاره کند، ممیز است؛ بهمثابه ژست قلندری با تراشیدن سر!نگاه شما، درباره این گزاره که برخی ممیز را «پدر گرافیک نوین ایران» میدانند، چیست؟
اصرار عجیب و مالیخولیایی ما در نشاندن پدر و مادر برای فیزیک و ریاضی و کتابداری و آموزش زبان و طراحی گرافیک، خارقالعاده است. پدرــ مادرــ جویی، اپیدمی فاجعهباری است که ما را از اصل موضوع غافل میکند. هنوز هم دیوانهوار برای تایپوگرافی، عکاسی تبلیغاتی، کپیرایتینگ، تصویرگری، تبلیغات مطبوعاتی، تبلیغات شهری و احتمالاً بهزودی، برای موشنگرافیک، دنبال پدر و مادریم. انگار نمیتوانیم بیبُت و الهه معنی اشیاء و پدیدهها را درک کنیم. ما هرگز برای سیراب کردن امروزمان، گذشته تصویریمان را مطالعه نکردهایم. حداکثر نفوذ ما به امکانات تصویری تاریخ هنرمان به یک برداشت سطحی و توریستی از چاپ سنگی قجری محدود میشود. بدون آنکه برای یافتن «امکان و ظرفیت» تاریخی طراحی گرافیک ایرانی، تلاشی کرده باشیم. تأکید میکنم منظور من پیدا کردن موتیفها و عناصر تصویری قدیمی ایرانی و جا دادن آن در آرتورکهای امروزی نیست. این سطحیترین برخوردی است که میتوان با یک پدیده کرد که در دهههای شصت و هفتاد به بدترین شکل، به خیال مثلاً «هویتدار کردن» گرافیک به آن مشغول بودیم. منظور دقیقِ من پیدا کردن سرمنشأهایی در روحیه و فرهنگ ایرانی است که بشود از آن بوی گرافیک دیزاین گرفت. همان کاری که ژاپن مدرن کرد و گرافیک دیزاین معاصرش را بر پایه مینیمالیسم تاریخیِ هنر و ادبیاتش، بنا کرد.بنابراین درباره گرافیک هم به سبیل بقیه علوم و فنون جلو رفتهایم؟
بله. همه تلاشمان را کردیم که برای گرافیکی که عیناً ترجمه یک پدیده بیگانه است، پدر ایرانی پیدا کنیم. چند سال قبل، کاوشهای تاریخی جدید منجر به پیدا کردن پدر جدیدی برای طراحی گرافیک معاصر ایران شد. لابد باید از این به بعد منتظر دعوا باشیم بین فرزندانی که قائل به این پدرند و فرزندان پدر قبلی! به گمان من اگر تا چندی پیش به کار بردن «پدر گرافیک نوین ایران» برای مرتضی ممیز، مزیتی بود و واجد احترامی، امروز بیشتر یکی از مصداقهای لفاظی و القابسازی از سر ناچاری است و دوستداران حقیقی ممیز، بهتر است این تعبیر دستمالیشده و از معنی افتاده را به کار نبرند.اگر بخواهید درباره ویژگیهای تصویرگری مرتضی ممیز هم برایمان بگویید، چه مواردی را در این زمینه در ممیز مهمتر از بقیه میدانید؟
تصویرگریهای مرتضی ممیز، یکی از شجاعانهترین پروژههای هنری تاریخ معاصر نشر ایران است. الگوی بیمانندی که ممیز در تصویرگری با ابزارهای کلاسیک نقاشی در کتاب هفته و مجموعه کتابهای انتشارات امیرکبیر به کار گرفت، هنوز هم یکی از معیارهای درخشان تصویرگری ادیتورالد و تصویرگری برای حیطه ادبیات است. تصویرگریهای ادیتورالر او در مجموعه فرهنگ و زندگی هم تقریباً به همین اندازه مهم است.همان سالها طراحان گرافیک دیگر ــ که اغلب تصویرگران ماهری هم بودند ــ دستبهکار تجربههای شخصی و ایجاد الگوهای موازی بودند اما هیچیک مانند «تجربههای ممیز» که حاصل سختکوشی و نیروی جوانی او بود، ماندگار و الگو نشد. جلدهایی که ممیز برای این مجموعهها ساخت هم الگوی دقیق و روشنی از بهکارگیری حداکثر ظرفیتهای امکانات حداقلی لیتوگرافی و چاپ آن روزها بود. سبک ممیز، مخصوصاً در ترکیب روشهای کلاسیک و دستی با عکس و مهار آن برای آرتورک گرافیک، هنوز هم دیدنی است، چه برسد به آن زمان که «راهحل» بزرگی برای همنسلان و شاگردانش فراهم آورده بود. ممیز چنان فقر امکانات آن دوره و سختی کار در ایجاد نسخه نهایی اثر را به مزیت و فرصت تبدیل کرد که کمتر طراحی توانست بهپای او برسد. همعصران او بیشتر در پی بهکارگیری ظرفیتهای هنری شخصی و هرآنچه از «دست»شان برمیآمد بودند، اما او بیشتر در جستوجوی ظرفیتها و امکاناتی بود که گرافیک ایران را به زبان جهانی روزگار خود، نزدیک کند.