شورِ بندر، سوگِ موج
- شناسه خبر: 2108
- بازدید : 272
- نویسنده: فاطمه فاضلی

مهدی فیضیصفت
دبیر تحریریه
همدلی| در جنوب ایران، جایی که شادی و غم دو روی یک سکهاند، «فستیوال کوچه» امسال داستان متفاوتی را رقم زد؛ فستیوالی که سالهاست در کوچههای بوشهر، میان بوی دریا و صدای ساز و شَپ، قصهی زندگی را روایت میکند، اینبار به دست خود مردم نیمهکاره ماند.
در روزهایی که فشارها برای لغو جشن بالا گرفته بود و حتی عدهای به خیابان آمدند تا مخالفتشان را اعلام کنند، مردم بوشهر راه دیگری برگزیدند. آنها نه از سر اجبار که از سر درک عمیق زمان و مکان، خودشان تصمیم گرفتند شادی را کنار بگذارند و دل به همدردی بسپارند.
با وقوع حادثهی غمانگیز در بندرعباس و اعلام عزای عمومی، برگزارکنندگان «فستیوال کوچه» با صدور بیانیهای رسمی، پایان زودهنگام جشن را اعلام کردند. بیانیه بوی جنوب میداد؛ پُر از تصویر نخلها، قایقهای کهنه و خانههایی که اتاق به اتاق در شهرهای اهواز، بوشهر و بندرعباس امتداد دارند.
در بخشی از این بیانیه آمده بود: «کوچه رو به شرق، رو به بندر، زانو بغل میگیره و از منتهیالیه شادی، رو به نهایت غم سکوت میکنه.»
مردم بوشهر، که تا دیروز برای برگزاری جشن مقاومت کرده بودند، این بار بیهیچ تردیدی فستیوال را ناتمام گذاشتند. شَپها و کِلها خاموش شد، سازها در صندوقها خوابیدند، و خیابانهایی که قرار بود میزبان آواز و شادی باشند، رنگ سکوت گرفتند.
مردمانِ همدل، مردمان، همدرد
اما این فقط لغو یک جشن نبود. تصاویر مردمی که با خالکوبیهای فستیوال روی دستهایشان، در صف اهدای خون ایستاده بودند، نشان میداد که همدلی در رگهای جنوب جاری است؛ آنجا که شادی و غم، نه بر پایهی بخشنامهها، که به فرمان دلها جا عوض میکنند.
در بیانیهی «کوچه» آمده بود که بوشهریها باید «بیساز و شَپ و کِل، دل مهمونا خوش کنن» و چنین هم شد. مدرسهی تاریخی «سعادت» که سالهاست مأمن فستیوال است، میزبان آخرین گردهمایی شد؛ شبی بیساز، بیرقص، اما پر از لبخندهای محجوب، اشکهای پنهان و امید به روزهایی شاید شاد.
در این میان، تحسین برگزارکنندگان از پلیس و حتی مخالفان جشن، تصویری زیبا از مدارا و همزیستی را به نمایش گذاشت؛ شهری که میداند چگونه در اختلاف نظرها، حرمت شادی و حرمت غم را یکسان نگاه دارد.
این کوچه بنبست نیست
«فستیوال کوچه» امسال شاید ناتمام ماند، اما داستان آن کاملتر از همیشه روایت شد؛ داستان مردمی که میدانند چه زمانی جشن بگیرند و چه زمانی سکوت کنند، مردمی که زندگی را در تمام ابعادش – از شادیهای بیپروا تا اندوههای سنگین – با عزت و زیبایی زندگی میکنند.
بوشهر، این بار هم درسی از فرهنگِ جنوب داد؛ فرهنگی که در آن کوچهها نه فقط گذرگاه، که آینهای از دلهای بزرگند. جنوب، سرزمین دلهای دریا دیده است؛ دلهایی که در گرمای تابستان میتپند و در رقص و آواز بندر به وجد میآیند، اما گاهی همین دلهای پرشور، به وقتش زانو بغل میگیرند و کوچهها را با سکوتی عمیق پر میکنند.
امسال فستیوال کوچه، در بوشهر، از همان روزهای نخست با سایهی سنگین مخالفتها همراه بود. مردمی که هر سال برای شنیدن موسیقی، رقص نور و لبخند در کوچههای قدیمی شهر جمع میشدند، زیر بار نگاههایی ایستادند که شادیشان را به چالش کشیده بود. فشارها بالا رفت، تجمعات اعتراضی شکل گرفت، اما فستیوال آغاز شد؛ با همان امید، با همان شور. تا آنکه ناگهان، در بندرعباس، عزایی عمومی اعلام شد؛ داغی که دلهای جنوب را یکپارچه لرزاند و این بار، نه بخشنامهای، نه دستوری، بلکه دلهای خود مردم بود که جشن را خاموش کرد. بیهیچ اجباری، با احترام، با اشکهای ناپیدا.
در مدرسهی تاریخی «سعادت»، آخرین قرار گذاشته شد: نه ساز، نه شَپ، نه کِل؛ فقط یک گردهمایی بیصدا برای خداحافظی از جشن و سلام به همدلی. تصویر جوانان و کودکانی با چشمهای خیس در کوچههای خاموش، تصویر بوشهریها که لبخند را به احترام گریهای دوردست خاموش کردند؛ اینها بود که فستیوال کوچه را جاودانه کرد.
و جنوب این سکوت را نه با ناامیدی، که با عزت پذیرفت؛ جنوب یاد گرفت شادی را به وقتش فریاد بزند، و به وقتش، عزادارانه سکوت کند. بوشهر امسال فستیوال را ناتمام گذاشت، اما بلوغ فرهنگی مردمانش را کاملتر از همیشه به نمایش گذاشت.
در دل این کوچههای خاموش، امیدی روشن است؛ امید به روزهایی که دوباره ساز، آواز و رقص در کوچهها بپیچد، اما نه با فراموشی داغ، که با قدرشناسی لحظههای خوشی.
جنوب همیشه بلد است زندگی کند؛ چه با پایکوبی، چه با دستان به دعا بلند شده.