سریالی برای کتاب و کلمه
- شناسه خبر: 2458
- بازدید : 140
- نویسنده: فاطمه فاضلی

فضلالله یاری
سریال «دیو وماه پیشونی۲» ساخته حسین قناعت که از سکوهای نمایش خانگی پخش شده، اگرچه ظاهرا برای کودک و نوجوان ساخته شده وانتظار میرفت هدفش سرگرمی باشد، اما یک دغدغه مرکزی دارد و آن زبان، ادب و فرهنگ ایران است.
معلمین و یا پدران و مادرانی که دانشآموز کودک و نوجوان دارند و با دشواریهای خواندن و نوشتن آنها سروکار دارند، اگر این سریال را ببینند، درمی یابند که این سریال چه اندازه آنان را درک کرده است. دانشآموزانی که در هجوم تکنولوژی ارتباطی و جذابیتهای اینترنت، فضای مجازی و هوش مصنوعی، «کتاب» را موجودی غریب میدانند که به روزگار پیشین تعلق دارد و نه مفهومی برای خواندن، نوشتن و یادگرفتن، کودکان ونوجوانانی که در غوغای تصویر، قید «کلمه» را زدهاند؛ همان فاجعهای در انتظارشان نشسته که این روزها در وضعیت میانگین معدل دانشآموزان دبیرستانی تهران (به عنوان منطقه برخوردار کشور) خود را نشان دادهاست.
این سریال که در فضایی فانتزی و در مرز واقعیت و خیال، آدمهای امروزی را به روزگار قصههای کلاسیک میبرد و فرصت دیدار با شخصیتها و قهرمانان برخاسته از فرهنگ ایرانی را برایشان فراهم میکند، در این مسیر با استفاده از جذابیتهای بصری، جلوههای ویژه رایانهای، طنز و شعر و قصه مخاطب را با خود همراه میکند.
سریال دیو و ماهپیشونی ۲ هم کودکان و نوجوان را با قصههای کلاسیک فارسی آشنا میکند و هم برای بزرگترها یادآوریشان میکند. بزرگترهایی که اگرچه نام رستم، سهراب، سیاوش، سمک عیار و علیبابا را شنیدهاند، اما نه فرصت مراجعه به متون اصلی را دارند و نه حوصلهاش را. حتی نوعی شرم را نیز در مخاطب بزرگسال ایجاد میکند که این همه قصه نغر و پرمغز در همین حوالی خودمان وجود دارد و اما ذهن و زبان بچههای ما را شخصیتهایی با موهای بور و چشمان آبی و اخیرا نیز چشم بادامی پر کرده است. کافی است به نمودهای بیرونی متولین دهههای هشتاد و نود نگاه کنیم، پر است از نمادهای فرهنگ کشور کره جنوبی؛ «کیپاپ» گوش میدهند و «کیدراما» میبینند و لباس و آرایش موی سر وصورتشان را نیز از آنجا میگیرند. کشوری که از هر نظر که به آن نگریسته شود، نباید این اندازه در میان نوجوانان ایرانی نفوذ پیدا کرده باشد، نه همسایه ماست و نه نزدیکی زبانی و فرهنگی با ما دارد (اگرچه حضور قدرتمند دو طرف در فضای مجازی جهانی به این ابهام پاسخ میدهد و آن را توجیه میکند.)
چند قسمت این سریال در شهر «لغتستان» روایت میشود. شهری که مردمانش «حروف» میخرند و میفروشند؛ مثل پارچه نفیس، مثل سکه طلا، مثل جواهرات. همینقدر با ارزش و نفیس. نگاهی به لحن نوشتاری جوانان و نوجوانان (و کمکم بزرگسالان) در فضای مجازی به خوبی نشان میدهد که همین حروف و کلمات که روزگاری نشانههای ساده حرف زدن و نوشتن انسان ایرانی بود، و روزگارانی دیگر نشانههای تفاخر و بزرگی یک ملت، چه اندازه مورد تجاوز و تعدی قرار میگیرند. همین ماجرای مشهور «هکسره» به خوبی گویای این وضعیت فاجعهبار است.
سریال به یاد ما میآورد که از روزگاران دور خانوادههای ایرانی دختر را گردآفرید مینامیدند تا نشانهای باشد بر این افتخار که ایرانیان دخترانشان را نه در پستوی خانه نهان میکردند، نه از شرم، زنده در خاک میکردند و نه تنها وسیلهای برای راحتی مردان میدانستند که از خود اختیاری ندارند. نامشان را همشأن نام پسران قرار میدادند تا در میدان کار و زندگی جوهرهشان هدر نرود. البته کارگردان یادش نرفته که وضعیت کنونی دختران ایران را نیز یادآوری کند؛ دخترانی که زبان زور را نمیفهمند و در مقابل تعدی به حقوقشان میایستند و پایش بیفتد متعدی را وادار میکنند که مؤدب باشند.
کارگردان البته در لابهلای قصههای و افسانههای ایرانی، سری به اتفاقات تاریخی هم میزند و به یاد مخاطب میآورد که اگر اکنون دختران و پسران ایران در دانشگاهها و موسسات تحصیلی و حرفهای ایران و جهان به تحصیل و کار مشغولند، افتخار میآفرینند، مدیون نامی هستند که چندان که شایسته مقام اوست، در تاریخ ایران نامآور نیست: میرزا حسن رشدیه؛ جانِ روشنی که میدانست کودک را برای آموزش و پرورش صحیح باید از زیر سایه ترس و تنبیه و خشونتِ ترکه و فلک بیرون کشید و در هوای آزادِ شوق و علاقه، فرصت رشد و یادگیری عطا کرد. همان که از دست متحجران و کاسبان جهل، زندگیاش همواره در آوارگی گذشت و مدرسههایی که میساخت طعمه آتش سوداگران نادانی میشد.
نقد فنی و هنری این سریال البته در حوصله و توان این متن نیست، اما آنچه در این جملات تلاش شد، احترام به دغدغهمندی سازندگان سریالی است که در هجوم این همه تصاویر و کلمات درست و – بیشتر- نادرست، بخشی از وقت و ذهن کودکان و نوجوانمان را به آنان میسپاریم و از این نظر اعتماد داریم که چیزهایی برآنان میافزایند؛ چیزهایی از جنس کتاب و کلمه.