• ورزشی
  • سیاسی
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • فرهنگی
  • ورزشی
  • سیاسی
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • فرهنگی
Facebook Twitter Youtube Eaparat Whatsapp Eeitaa
  • صفحه نخست
  • آخرین اخبار
    • اجتماعی
    • فرهنگی
    • ورزشی
    • سیاسی
    • بورس
    • اقتصادی
    • پزشکی
  • پیشخوان روزنامه
  • عکس
  • فیلم
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • صفحه نخست
  • آخرین اخبار
    • اجتماعی
    • فرهنگی
    • ورزشی
    • سیاسی
    • بورس
    • اقتصادی
    • پزشکی
  • پیشخوان روزنامه
  • عکس
  • فیلم
  • درباره ما
  • تماس با ما
Search
آمین صحرایی در گفت‌وگو با «همدلی» از حضور در جشنواره‌های «ونیز» و «لوکارنو» می‌گوید

آینه‌ای فلسفی پیش روی «آخرین انسان»

  • شناسه خبر: 2216
  • بازدید : 357
  • نویسنده: فاطمه فاضلی
هوش مصنوعی بالاخره «احساس» خواهد کرد

مهدی فیضی‌صفت
دبیر تحریریه

 

در پامنار، میان کوچه‌هایی که نفسِ تهران قدیم را هنوز در خود دارند و دیوارهایش بوی تاریخ و تنگدستی می‌دهند، کارگردانی زن ایستاده که دیگر نه دلش برای دیده شدن می‌تپد و نه به دنبال تندیس‌های طلایی جشنواره‌هاست. آمین صحرایی، با نگاهی مملو از تجربه و دل‌زدگی از شعارها، از مسیری می‌گوید که از اشتیاق برای حضور در فستیوال‌ها آغاز شده، اما به آرامشِ ساختن برای بیانِ خود رسیده است. او سینما را نه به چشم صنعت یا ابزار شهرت، که به چشم زبانِ احساسات شخصی‌اش می‌بیند؛ زبانی که می‌خواهد با آن به تصویر، سخن بگوید؛ حتی اگر فقط دو نفر بشنوند.
در جهانی که فیلم‌سازان را گاه به سیاه‌نمایی متهم می‌کنند و گاه به بی‌اعتنایی به جامعه، صحرایی ترجیح می‌دهد نه کارمند جشنواره‌ها باشد و نه قربانی برچسب‌ها. برای او مهم، این است که فیلمش از دل برآید، نه از جدول موضوعات بابِ روز فستیوال‌ها. او جشنواره را نه به چشم قله، که گامی به سوی ایده‌های آثارِ بعدی‌اش می‌بیند؛ بی‌واهمه از انگ‌ها و برچسب‌ها، بی‌هیاهو و فارغ از ژست‌های روشنفکرانه.
این گفت‌وگو نه تنها دریچه‌ای است به تفکر یک فیلم‌ساز زن مستقل، بلکه تأملی است بر سینمای امروز ایران؛ بر دوگانه‌ی «سینمای هنری» و «سینمای» سرگرم‌کننده، بر وسوسه‌ی دیده شدن و سرگیجه‌ی فستیوال‌ها و بر هزینه‌های روزانه‌ی لوکیشن‌هایی که روزی رایگان بودند، اما حالا چند دَه میلیون تومانی شده‌اند. جایی میان رؤیا و واقعیت، آمین صحرایی ایستاده است؛ بی‌ادعا، اما پُر از دغدغه.
از مهندسی برق تا سینما؛ گویی سرنوشت با جرقه‌ای شاعرانه، او را از دنیای فرمول‌ها به جهان تصویرها فراخوانده است. آمین صحرایی، سینماگری است که نه از مسیرهای مرسوم، که از پی یک لحظه‌ی سرنوشت‌ساز و یک پرسش عمیق، پا به عرصه‌ی هنر نهاده: «آیا شما جای انسان‌ها را خواهید گرفت؟» پرسشی که از دل گفت‌وگو با یک هوش مصنوعی برخاست و بدل شد به طرحی سینمایی با رنگ و بویی فلسفی، سرشار از تأمل بر انسان و آینده‌اش به سبک «آندری تارکوفسکی».
او از نخستین دیدارش با مسعود کیمیایی، استاد بزرگ سینمای ایران، و تجربه‌هایش در انجمن سینمای جوان می‌گوید؛ از جایی که نه با بازیگری، که با فیلمنامه‌نویسی و مشارکت در کارگاه‌ها، مسیرش را آغاز کرد. این تجربه‌ها به‌زعم خودش، آموزنده‌تر از هر کلاس تئوری بوده‌اند. صحرایی با نگاهی جسور و شاعرانه، از عشقی سخن می‌گوید که در مسیر این سال‌ها پررنگ‌تر شده و حالا در قالب فیلم کوتاه «آخرین انسان» به ثمر نشسته؛ اثری که از ایده‌ای ساده جان گرفته و حالا مورد توجه کمپانی «دابلیودین» کالیفرنیا برای ساخت قرار گرفته است.
این گفت‌وگو، تنها شرح مسیر یک فیلم‌ساز نیست؛ روایت سفری است از پرسشی فناورانه تا پاسخی انسانی، از لحظه‌های شخصی تا دغدغه‌های جهانی. گفت‌وگوی تفصیلی مهدی فیضی‌صفت با آمین صحرایی در روزنامه «همدلی» را در ادامه بخوانید:

* گفت‌وگو را با نحوه ورود شما به سینما آغاز کنیم. چرا و چگونه مسیرتان به فیلمسازی گره خورد؟
متولد دی‌ماه ۱۳۷۳ هستم. حدود هشت سال است به صورت حرفه‌ای در سینما فعالیت می‌کنم. فعالیت حرفه‌ای‌ام را با فیلم «مرگ تدریجی» آغاز کردم. البته پیش‌تر مهندسی برق خوانده بودم، اما آن را رها کردم و به سمت سینما آمدم.
ورودم به سینما از جایی آغاز شد که به همراه دوستم در کلاس‌های آقای کیمیایی شرکت کردم؛ دوستم در آن کلاس‌ها بازیگری می‌خواند و من همراه او رفته بودم – دوست من فوت کرده است. خیلی جوان بود و در دوران کرونا از دنیا رفت – من بیرون دفتر نشسته بودم و او به داخل رفت – فامیل آقای کیمیایی هم بود – برگشت و گفت که «آقای کیمیایی صدایت می‌کند». من آن زمان اصلا در این حرفه نبودم؛ رشته‌ام برق بود، اما گه‌گداری داستان‌هایی می‌نوشتم. وقتی وارد دفتر شدم، آقای کیمیایی گفت: «من آدم‌ها را از دور می‌بینم و می‌فهمم که این‌کاره هستند یا نه. این اتفاق برای تو می‌افتد». این حرف برایم بسیار جذاب بود. من به صورت جدی در سینما و کلا هنر نبودم، ولی او گفت که «این اتفاق برایت خواهد افتاد». سپس گفت که «بازیگری می‌کنی؟» و من گفتم: «نه، اصلا علاقه‌ای به بازیگری ندارم و می‌نویسم». آقای کیمیایی گفت: «اگر می‌نویسی، فیلمنامه‌هایت را بیاور». من هم نوشته‌هایم را بردم. دو فیلمنامه را خواندند و با بچه‌های کارگاه‌شان کار کردم. از همان‌جا مسیرم آغاز شد.
* در واقع «آنِ» شما آن‌جا اتفاق افتاد…
دقیقا. اتفاقی که باعث شد من وارد سینما شوم، همان صحبت بود.
* تغییر رشته دادید و به صورت آکادمیک هم سینما خواندید؟
بله، در ادامه، در انجمن سینمای جوانان ایران تحصیل کردم. به نظر من، در انجمن خیلی بیشتر یاد می‌گیری. نظر من، این است.
* به فیلم اول‌تان برسیم؛ «مرگ تدریجی». از دیدار با آقای کیمیایی تا ساخت اولین فیلم چقدر طول کشید؟
دو سال و نیم. طی این مدت، بچه‌ها روی فیلمنامه‌های من کار می‌کردند. بعد از آن سراغ ساخت فیلم «مرگ تدریجی» رفتم. این فیلم در جشنواره فیلم کوتاه «حسنات» اصفهان جایزه گرفت. در آن زمان هنوز تصمیم قطعی برای ساخت فیلم اولم نداشتم؛ چون ساخت فیلم اول، آن هم کوتاه، واقعا استرس‌زا است. آن‌جا جایزه گرفتم. با اینکه پیشنهادی برای واگذاری فیلمنامه به من رسید، اما روی آن اثر عِرق و تعصب خاصی داشتم و می‌خواستم خودم آن را کارگردانی کنم، بنابراین به سراغ ساختش رفتم و «مرگ تدریجی» ساخته شد. این فیلم جوایز بسیاری گرفت و در جشنواره بین‌المللی فیلم فجر کاندیدای دریافت سیمرغ شد. همچنین در جشنواره‌های داخلی و خارجیِ صنف فیلم کوتاه، حضور یافت؛ از جمله «میل ولی» کالیفرنیا و «هانوفر» و جوایز متعددی دریافت کرد.
سپس به سرعت سراغ فیلم دوم، یعنی «سنگبال» رفتم. موضوع آن کاملا با «مرگ تدریجی» متفاوت بود. این فیلم یک موضوع تراژیک داشت که چندی پیش در پلتفرم «فیلم‌نت» اکران شد؛ موضوع آن درباره ازدواج کودکان زیر سن قانونی بود. در نهایت نیز فیلم با یک تراژدی به پایان می‌رسد. کودکِ‌ قهرمان داستان به آرمان‌شهری فکر می‌کند که هرگز به آن نمی‌رسد و سقوط می‌کند.
در واقع، صحبت از بال‌هایی برای پرواز است؛ هرچند بعضی بال‌ها انگار برای پرواز نیستند، بلکه برای پرپر زدن روی زمین‌اند. بال‌های او نیز همین‌طور بودند. همان‌جا بود که فیلم «سنگبال» را ساختیم و این فیلم هم‌زمان با «مرگ تدریجی» برای جشنواره فجرِ ملی پذیرفته شد. پس از آن، در فجرِ بین‌الملل شرکت کردیم. آن‌جا در بخش «دارالفنون» حضور داشتیم؛ جایی که شرکت‌کنندگانی هم از خارج کشور و هم از ایران حضور داشتند. فکر می‌کنم حدود ۲۰ یا ۳۰ نفر از ایران و ۳۰ نفر از کشورهای دیگر آمده بودند. در آن‌جا کلاس‌هایی برگزار می‌شد. استاد ما «پل شریدر»، نویسنده فیلم «راننده تاکسی»، اثر «مارتین اسکورسیزی» بود که آمد تا تدریس کند. آقای «شریدر» حرف جالبی زد.
* سال ۱۳۹۷ هم «الیور استون» کارگردان مشهور آمریکایی برای برگزاری کارگاه تخصصی در جشنواره جهانی فیلم فجر به تهران آمد…
بله. البته حضور او در دوره ما رخ نداد. دوره‌ای که من حاضر شدم، مربوط به قبل از دوران کرونا بود و کلاس، حال و هوای عجیبی داشت. آقای «شریدر» گفت که برای مدتی سینما را کنار گذاشته و هنوز فیلمنامه «راننده تاکسی» را ننوشته بود. افسرده شده، به جایی نرسیده و مدام مست بود. شب‌ها در خیابان‌های یکی از ایالت‌های آمریکا پرسه می‌زد تا اینکه یک راننده تاکسی را دید. آن دیدار باعث شد ایده فیلم در ذهنش شکل بگیرد و فیلمنامه را بنویسد. به گفته خودش، پس از آن، مصرف الکل را کنار گذاشت.
در آن دوره، یک کمک‌هزینه (فاند) وجود داشت که به سه نفر از ایران و شرکت‌کنندگان خارجی تعلق می‌گرفت. من یکی از افرادی بودم که موفق شدم این فاند جشنواره بین‌المللی را از آن خود کنم و با آن فیلم بعدی‌ام را بسازم.
پس از «مرگ تدریجی» و «سنگبال»، فیلم «بمبئی» را با همکاری انجمن سینمای جوان ساختم. فیلم اولم را با تهیه کنندگی جشنواره «حسنات» ساختم که دبیر آن جشنواره، آقای رسول صدرعاملی بود. فیلم‌های بعدی‌ام نیز ساخته شدند، از جمله «بی‌گُل» که در جشنواره «فریبورگ» سوئیس حضور داشت. اکنون نیز به فیلم «آخرین انسان» رسیده‌ایم.
* چطور با این افراد ارتباط برقرار می‌کردید؟ مثلا دیدار با مسعود کیمیایی، یک اتفاق بود، اما حضور در جشنواره «حسنات» چطور رخ داد؟
آن‌جا فیلمنامه‌ام در بخش «فیلمنامه‌های ساخته‌نشده» پذیرفته شد.
* یعنی خودتان تصمیم گرفتید فیلمنامه‌تان را به یک جشنواره بفرستید؟
تصمیم گرفتم خودم فیلمنامه را به یک جشنواره بفرستم.
* این موضوع به نوعی یادآور یک داستان درباره «استیو جابز» است؛ او در سن ۱۲ سالگی به بنیان‌گذار «اچ‌پی» زنگ می‌زند و می‌گوید: «برای ساخت دستگاهم قطعه می‌خواهم». «بیل هیولت» می‌خندد و هم قطعات را در اختیار او می‌گذارد و هم به «جابز» شغل می‌دهد. استیو جابز می‌گوید: «خیلی از مردم جرئت درخواست کردن ندارند». شاید اگر آن تصمیم را نمی‌گرفتید و فیلمنامه را ارسال نمی‌کردید، امروز در این نقطه از مسیر حرفه‌ای‌تان قرار نداشتید.
شاید شانس بود و شاید قدم برداشتن. اگر این کار را نمی‌کردم، احتمالا مدل دیگری از خودم بودم، چون به صورت هم‌زمان، با دانشجویان فیلمنامه‌نویسی نیز کار می‌کردم.
در آن دوره، فیلمنامه‌ام پذیرفته شد؛ چون برای بخش فیلمنامه، کمک‌هزینه تعلق می‌گرفت. از همان‌جا، فیلمنامه‌هایی که پذیرفته شدند، مورد حمایت برای ساخت قرار گرفتند. بعد از آن، دیگر مسیر ادامه یافت و «مرگ تدریجی» را ساختیم.
* برسیم به «آخرین انسان». این فیلم، من را به یاد آثار مختلفی می‌اندازد. از جمله فیلم «نخستین و آخرین انسان» در سال ۲۰۲۰ یا انیمیشن «WALL·E» که در آن هم با یک رباتِ تنها روبرو هستیم؛ آخرینی که گویی قرار است پس از او، دنیا به پایان برسد. ایده‌ی فیلم شما از کجا آمد، چطور شکل گرفت و چگونه به جشنواره «کن» رسید؟
ایده‌اش زمانی شکل گرفت که شروع کردم به کار با هوش مصنوعی (ChatGPT). یادم می‌آید حدود دو سال پیش بود؛ آن زمان در ایران چندان رایج نبود. یکی از دوستانم از آمریکا پیشنهاد داد که با اکانت (حساب) او وارد شوم، چون این برنامه در ایران فیلتر بود. اولین بار، من واقعا شوکه شده بودم. اولین سوالی که پرسیدم، همان پرسش مسخره‌ی «اول مرغ بود یا تخم‌مرغ؟!» بود. جواب‌هایی که گرفتم واقعا شوکه‌ام کرد. سه فرضیه مختلف مطرح کرد. یادم هست که آن روز از شب تا صبح، فقط با هوش مصنوعی چت می‌کردم، سوالات مختلف می‌پرسیدم و جواب‌هایی می‌گرفتم که حیرت‌انگیز بودند.
از او پرسیدم که «در نهایت، انسان به کجا می‌رسد؟ آیا شما جای انسان‌ها را خواهید گرفت؟» پاسخ پیش‌فرض و مودبانه‌اش این بود که «نه، ما هرگز نمی‌توانیم جای انسان‌ها را بگیریم، چون نمی‌توانیم احساسات داشته باشیم.» اما من فکر می‌کنم صددرصد روزی خواهد رسید که هوش مصنوعی نیز قادر به تجربه احساسات خواهد بود.
از همان‌جا این سؤال در ذهنم شکل گرفت: «اگر تنها یک انسان بر روی زمین باقی بماند، چه خواهد شد؟» ایده‌ی «آخرین انسان» از همین‌جا متولد شد. البته این فیلم بیشتر از آنکه درباره‌ی ربات‌ها یا یک اثر فانتزی باشد، یک اثر فلسفی بوده و به آثار «آندری» تارکوفسکی نزدیک‌تر است؛ مانند فیلم «آینه». پلان‌های ما نیز طولانی بوده و داستان درباره دو انسان – یک زن و یک مرد – است که آخرین بازماندگان بشر روی زمین و نماد آدم و حوا در دنیایی پساآخرالزمانی هستند. بازیگر مَرد فیلم، افشین غیاثی است که در سریال «سوجان» ایفای نقش کرده و نگار بابایی هم دیگر هنرپیشه‌ی فیلم بوده که یکی از بازیگران بسیار خوب است. «افشین» و «نگار» بازیگران به شدت خوبی هستند.
* در واقع قصه‌ی آدم و حوا، معکوس شده؛ ابد به‌جای ازل…
دقیقا، انگار یک دور می‌زنیم. ما اکنون با ربات‌ها سر و کار داریم، اما ربات‌های ما در فیلم، تنها یک اسم هستند و به شکل صدا حضور دارند. در تصویر ممکن است ربات‌هایی ببینیم، اما کاراکترهای اصلی، دو انسان هستند؛ یک زن و یک مرد.
* این کار، تعمدی بود یا به‌خاطر نبود امکانات برای برخورداری از جلوه‌های ویژه؟
خودم نمی‌خواستم جلوه‌های ویژه داشته باشیم، صددرصد این نکته هم بی‌تأثیر نبوده است، چرا که در حال حاضر برای ساخت فیلم کوتاه یا فیلم بلند سینمایی، سرمایه‌گذار به شدت کم است. ما مجبور هستیم مستقل کار کرده و از امکانات بسیاری صرف‌نظر کنیم. ما نمی‌توانیم خودمان را با فیلم‌سازهای خارجی که در آمریکا یا اروپا فیلم می‌سازند، مقایسه کنیم.
* هوش مصنوعی در دوره‌ی کنونی، آینه‌ای از دیالوگ‌هایی است که ما با آن مطرح می‌کنیم؛ یعنی اگر من به شکلی خاص با آن صحبت کنم، بر مبنای همان به من پاسخ می‌دهد و با شیوه‌ی شما، جوابی متناسب با ادبیات‌تان ارائه می‌کند. هوش مصنوعی تا چه حد در فیلم‌نامه کمکتان کرد؟ ایده اولیه را به شما داد یا در حین مسیر نوشتن فیلمنامه هم به شما کمک کرد؟ در واقع از خودش هم کمک گرفتید؟
نه، اصلا. فقط صحبت‌هایی با آن داشتم و در هر زمینه‌ای صحبت می‌کردم. در نهایت، بیشتر به این نتیجه رسیدم که آینده‌ی انسان‌ها به کجا می‌رود؟ هوش مصنوعی پیش‌بینی می‌کرد که جمعیت انسان‌ها کمتر می‌شود. چند فرضیه مختلف مطرح کرد، حتی درباره خدا هم فرضیه‌هایی متفاوت داشت. همه این‌ها، من را به یک نتیجه رساند؛ یک «آن» بود. دقیقا یادم هست تا ساعت دو و نیم بامداد با او صحبت می‌کردم. وقتی ارتباط را قطع کردم، به این نتیجه رسیدم که اگر زمانی برسد و فقط یک انسان باقی بماند؛ آخرین انسان روی کره زمین به همراه ربات‌ها، آیا انسان می‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند یا نه؟
* در واقع هوش مصنوعی، ایده‌ی اولیه را شکل داد…
بله، البته آن زمان، ایده‌ام هنوز کامل شکل نگرفته بود. نمی‌دانم اکنون چطور باشد، شاید حالا بیشتر بتواند کمک کند، ولی باز هم در فیلمنامه، آن «احساس» را ندارد. ما از آن برای سکانس کمک گرفتیم، به‌خصوص آن‌هایی که آرشیوی بودند و در گوگل پیدا می‌شدند.
* اگر کامل بنویسد، حالت تصنعی پیدا کرده و در نهایت هم نتیجه خوبی به دست نمی‌دهد…
دقیقا، چون در نهایت هنر، چیزی است که با احساسات درگیر است.
* من خبر جالبی درباره هوش مصنوعی خواندم. مثلا اگر شما، عکسی بخواهید که تصور کند قصد سوءاستفاده از آن را دارید، یکی از افراد را با ۶ انگشت یا با سه چشم می‌کشد. نکته جالب دیگر این بوده که گفته می‌شود ظرفیت استفاده از هوش مصنوعی برای مردم کاهش یافته است. قبلا، بیشترِ داده‌ها را به طور کامل در اختیار می‌گذاشت، اما حالا مدیران «چت‌جی‌پی‌تی» هم به دلیل هزینه‌های زیاد و هم جلوگیری از سوءاستفاده‌ها، توسعه را محدودتر کرده‌اند.
دقیقا، من هم متوجه شده‌ام. قبلا خیلی راحت بود. آن زمان کیفیت بیشتری داشت. اکنون وقتی زیاد سؤال می‌پرسیم، حساس می‌شود و دقیقا می‌گوید که «این سؤال در چارچوب قوانین ما نیست»، اما آن موقع همه چیز را کامل و درست می‌گفت.

«آخرین انسان» قابلیت رقابت با آثار هالیوودی را دارد

* به معضلات مالی برای فیلمسازی اشاره کردید؛ شاید در حال حاضر در دنیا، به‌جز «کریستوفر نولان»، فیلمسازی را نداشته باشیم که حمایت مالی‌اش به‌طور کامل تأمین شود. مثلا «فرانسیس فورد کاپولا» به راحتی نمی‌تواند اسپانسر پیدا کند و فیلم آخرش را با هزینه شخصی می‌سازد؛ این مسئله یک دغدغه جهانی بوده، اما در ایران بسیار شدیدتر است…
چون می‌بینیم برخی فیلم می‌سازند؛ آن هم با بودجه‌های بسیار کلان. در مقابل، بچه‌هایی هستند که فیلم‌های خوبِ مستقل می‌سازند، ولی دستشان بسته است. خودم می‌توانستم فیلم را در روزهای بیشتری فیلم‌برداری کنم و به‌جای فیلمِ سه‌روزه، تولیدی مفصل‌تر داشته باشم، اما واقعا دستمان بسته بود. با این حال، خوشبختانه فیلم تا این‌جا خیلی خوب از کار درآمده است. در حال حاضر، روی موسیقی آن کار می‌کنند و صداگذاری هم به نحوی پیش رفته که می‌توانم بگویم قابلیت رقابت با کارهای هالیوودی را دارد، چون در ایران، نمونه‌های مشابه آن در این ژانر، کم است.
واقعا ترسناک است وارد ژانری شوی که هالیوود در آن حرف اول را می‌زند، به همین دلیل، ما بیشتر روی جنبه‌ی فلسفی ماجرا مانور دادیم، تا این‌که صرفا به سمت ساخت ربات و سرگرمی برویم. سعی کردیم موضوعی فلسفی وارد فیلم کنیم. این هم سخت بود؛ چون ما در ایران کار می‌کنیم، با زبان فارسی.
چالش دیگر این بود که شخصیتِ زنِ داستان در یک موقعیت آخرالزمانی باید پوشش مناسب داشته باشد؛ یعنی باید ملاحظاتی را رعایت می‌کردیم. برای مرد هم شال سر کردیم. مثل فیلم «A Quiet Place» (یک مکان ساکت) که افراد نمی‌توانستند صحبت کنند، در فیلم «آخرین انسان» هم شخصیت‌ها در کویر هستند و شال روی سرشان می‌اندازند.
* نمی‌دانم انیمیشن «ربات وحشی» تولید ۲۰۲۴ را دیده‌اید یا نه؟ نکته‌ای که در آن جالب بوده و در تأیید حرف شماست، داشتن احساسات از سوی ربات بود؛ یعنی آن‌قدر پیش رفته که حتی هالیوود هم به این موضوع فکر می‌کند تا رباتی دارای احساس بسازد. نکته‌ی مهم دیگر، رقم سرسام‌آوری است که آمریکا علاوه بر سینما، در صنعت بازی‌سازی هزینه می‌کند. مثلا بنا بر ادعای رسانه‌ها برای بازی «جی‌تی‌ای ۶» بین یک تا دو میلیارد دلار هزینه شده است؛ عددی که کل صنعت بازی و حتی سینمای ما مقابل آن شوخی به نظر می‌رسد.
دقیقا همین‌طور است.
* به فیلم برگردیم. چگونه «آخرین انسان» به بزرگترین و معتبرترین جشنواره‌های سینمایی جهان رسید؟
در حال حاضر ما با این فیلم در جشنواره‌های «ونیز» و «لوکارنو» شرکت می‌کنیم. البته هنوز انتخاب نهایی انجام نشده است. مهمترین خبری که چند روز پیش دریافت کردیم، این است که مؤسسه «دابلیودین» کالیفرنیا که پیش‌تر هم با آنها همکاری داشتم، این اثر را جزو فیلم‌های برتر سال جدید خود معرفی کرده است. در سال جدید هم فیلمنامه سینمایی «آخرین انسان» که پیش‌تر نوشته‌ام با عنوان «فقط یک شب» برای ساخت در این کمپانی و در آمریکا با واگذاری حقوق تهیه‌کنندگی، آماده می‌شود. این اتفاق برای من و تیم همراهم در پروژه، ارمغانی بزرگ است.
ما پیش‌تر می‌خواستیم با جشنواره «کن» شروع کنیم، اما به دلیل آماده نشدن نسخه نهایی و اینکه هنوز با کمپانی خارجی در رایزنی بودیم، تصمیم مشترک بر این شد که با جشنواره‌های سال جدید از جمله «ونیز» و «لوکارنو» برای پخش اثر شروع کنیم.
* کارنامه‌ی شما متمرکز بر فیلم کوتاه است. برنامه و تمایلی برای ساخت فیلم بلند ندارید؟
در سال ۱۴۰۳ تمرکزمان روی مصاحبه، تدوین و تنظیم فیلم بود و نمی‌خواستیم فعلا وارد ساخت فیلم بلند شویم، اما برای سال ۱۴۰۴، در فکر آن هستیم. تهیه‌کننده هم همراهی کرده، ولی مشکل همچنان بحث سرمایه‌گذار است. واقعا می‌گویم در سینمای مستقل، دغدغه‌ی اصلی ما همین است. تهیه‌کننده هست؛ تهیه‌کننده‌های بسیار خوبی هم داریم، اما اکنون تهیه‌کننده‌ها به این صورت عمل می‌کنند که می‌گویند: «باید سرمایه‌گذار به صورت مستقل وارد شود». تهیه‌کننده‌ها دیگر به این شکل نیستند که همه هزینه‌ها را تقبل کنند.
خوشبختانه یک فیلم خوب داریم؛ فیلمنامه‌ای که در کمپانی «فروم دهارت» کالیفرنیا ثبت شده و موفق به دریافت جایزه شده است. امیدوارم در سال جدید بتوانیم روی موسیقی کار نیز تمرکز کنیم. البته در حال کار روی یک فیلم کوتاهِ دیگر هم هستیم و به مرحله‌ی پیش‌تولید رسیده‌ایم. این اثر همزمان با «آخرین انسان» تکمیل شده و برای جشنواره‌ها ارسال می‌شود. خدا را شکر توانستیم چنین کاری را انجام دهیم. می‌خواستیم در سال ۱۴۰۳ پرونده سه فیلم را ببندیم؛ این کار را کردیم و تلاش می‌کنیم در سال ۱۴۰۴ به سراغ فیلم جدید برویم.
* تمام فیلمنامه‌ها اثر خودتان است؟ در واقع روی فیلنامه‌ی نوشته‌ی دیگری کار نمی‌کنید؟
بله دقیقا، من کارهایم را خودم می‌نویسم.

بخش زیادی از «آخرین انسان» با موسیقی می‌چرخد

* درباره‌ی موسیقی فیلم «آخرین انسان» هم صحبت کنیم. بسیاری از فیلم‌ها با موسیقی‌شان در ذهن ما ماندگار می‌شوند؛ از فیلم‌های بسیار معروفی مثل «تایتانیک» گرفته تا «هری پاتر»، به‌ویژه صحنه‌های دراماتیک، بیشتر در ذهن ما با موسیقی حک می‌شوند. حتی در انیمه‌ها و کارتون‌هایی مثل «WALL·E» هم موسیقی، تأثیرگذاری بسیار مهمی دارد. موسیقی برای فیلم شما به طور خاص، چقدر اهمیت داشت؟
موسیقی در این پروژه برای من نقش بسیار مهمی داشته است؛ حتی مهم‌تر از صداگذاری، چون در بخش‌هایی از فیلم، دیالوگی وجود ندارد و پلان‌هایی طولانی داریم که در سکوت سپری می‌شوند، بنابراین نیاز به موسیقی خاصی داشتیم که نه فانتزی باشد و نه صرفا کلاسیک؛ یک موسیقی خاص با سازهایی خاص که بسیار روی آن وسواس داشتم. بیشترِ کار، موسیقی بوده و در واقع، بخش زیادی از این کار با موسیقی می‌چرخد.
* چگونه به مجتبی تیموری برای آهنگسازی «آخرین انسان» رسیدید؟
پیش‌تر تعریف کارهای آقای تیموری را شنیده بودم، اما آقای گودرزی، او را به من معرفی کرد؛ آقای جعفر گودرزی، رئیس صنف منتقدان، که با آقای تیموری همکاری دارد. وقتی آثارش را شنیدم، به شدت مشتاق شدم. نسبت به موسیقی این پروژه بسیار حساس بودم و حالا که خروجی آماده و با صداگذاری میکس شده، نتیجه‌ای حاصل شده که تدوینگر، صداگذار و هر کسی که کار را می‌بیند، فقط می‌گوید: «wow»! بسیار خوب شده؛ البته هنوز تا نهایی شدن آن کمی باقی مانده، اما موسیقی بسیار خوب درآمده است. این موسیقی کمک بزرگی به کار ما کرد و فضای فیلم با آن موسیقی و گیتار الکتریکش شکل گرفت. ما نمی‌خواستیم ربات‌ها را آن‌طور که رایج است، نشان دهیم. حالا یک تِم ترسناکِ وهم‌آلود داریم که دقیقا با موسیقی درآمده است.
* فیلم‌های شما عمدتا اجتماعی و واقع‌گرایانه هستند. به نظر می‌رسد نگاهی فمینیستی هم به سینما دارید؛ درست است؟
تنها؛ این را می‌توانم بگویم که در آثار اخیرم، فیلم‌هایی ساخته‌ام که برگرفته از واقعیت جامعه هستند، مثل «سنگبال» یا «بمبئی» یا «پیام خصوصی».
«پیام خصوصی» فیلم قبلی من پیش از «آخرین انسان» است که اکنون در جشن «تصویر سال» حضور دارد و موفق به کسب نشان افتخار جشنواره بین‌المللی فیلم «تورنتو» در کانادا شده است. موضوع آن درباره زنان بوده و بیشتر برگرفته از سوژه‌های واقعی است.
* زمان شکل‌گیری ایده‌ی فیلم «سنگبال» و «پیام خصوصی» به قبل از وقایع سال ۱۴۰۱ برمی‌گردد؟
بله، سناریوهای این فیلم‌ها قبل‌تر نوشته شده‌اند و بیشتر به مضمون خانوادگی و مشکلات دختران و زنان در خانواده می‌پردازند. «پیام خصوصی» در سال ۱۴۰۲ ساخته شد. این فیلم در خصوص زنان و مشکلات آنان در خانواده بود. به تازگی اخبار قتلی را شنیده‌ام که پدری، دختر ۱۸ ساله‌اش را جلوی آرایشگاه زنانه به طرز فجیعی کُشته است. دقیقا آن زمان چندین تماس با من گرفته شد. دوستانم بودند که می‌گفتند: «ببین! این خبر را بخوان. دقیقا انگار فیلم پیام خصوصی در واقعیت اتفاق افتاده است».
و اما فیلم «سنگبال» مربوط به قبل از ۱۴۰۱ است. «پیام خصوصی» به طور خاص درباره مشکلاتی بوده که زنان، به‌ویژه دختران، در خانواده با آن مواجه هستند. داستان درباره دختری افغان است که در ایران زندگی می‌کند و قصد دارد پیامی را برای دوستش ارسال کند، اما به اشتباه آن را برای پدرش می‌فرستد. همان پیام اشتباه باعث می‌شود زندگی‌اش در یک روز به جهنم تبدیل شود.
او از خانه فرار می‌کند و حالا اتفاقاتی برایش رخ می‌دهد. هیچ پناهی ندارد. بیشتر روی این موضوع مانور دادم تا اینکه به مشکلات دیگران بپردازم. من به سراغ مشکلی می‌روم که آن را درک می‌کنم، می‌بینم و می‌توانم روی آن مانور بدهم؛ کاملا آن را حس می‌کنم.
دو فیلم قبلی‌ام درباره زنان بود، اما تصمیم گرفتم این یکی را تقدیم کنم به مردان. در این فیلم، ظلم به مردان را نشان می‌دهیم. «آخرین انسان» واقعا چنین حالتی دارد. در واقع همان داستان آدم و حوا است به صورت پساآخرالزمانی. این نیز همان ماجرای سیب و فریب است و می‌بینیم چگونه دوباره همان فریب تکرار می‌شود؛ آن هم در دنیایی که همه، این چیزها را تجربه کرده‌اند.
* دو موضوع را می‌خواهم مطرح کنم؛ یکی فیلم‌های جشنواره‌ای است و دیگری دو سینمایی که به اصطلاح به آن‌ها «سینمای هنری» و «سینمای سرگرم‌کننده» می‌گویند. ابتدا با جشنواره شروع کنیم و بعد به سینما برسیم. نگاهی که در حال حاضر وجود دارد، این است که برخی کارگردان‌ها از داخل ایران، فیلم‌های جشنواره‌ای می‌سازند. مثلا آقای اصغر فرهادی، نمونه بارز این نگاه است. به زعم منتقدان، کارگردانِ جشنواره‌ای به مشکلات و دغدغه‌های جامعه توجه نمی‌کند. او می‌آید و فیلمی می‌سازد که هیچ تناسبی با جامعه‌اش ندارد. فیلمش را مانند یک بسته کادوپیچ کرده و فقط برای ارسال به جشنواره آماده می‌کند. در سوی مقابل، عده‌ای دیگر معتقد هستند مسئولان جشنواره‌های خارجی، نگاهی ضد حکومت ایران دارند و به همین دلیل معمولا به فیلم‌هایی که سیاه‌نمایی دارند، جایزه می‌دهند. منتقدانی که نقد تند و تیزی درباره‌ی فیلم ارائه کنند، متهم می‌شوند که طرفدار حکومت هستند و آن‌هایی که نقد مثبت مطرح کنند، به مخالفت با حکومت متهم می‌شوند. شما چنین نگاهی دارید که فیلم بسازید تا به جشنواره برود؟ همچنین معتقد به وجود نگاه سیاسی در میان نظرات داوران جشنواره‌ها هستید یا خیر؟
این سوال را می‌توانم تنها از دیدگاه خودم پاسخ دهم. نمی‌توانم درباره هیچ یک از فیلم‌سازان نظر خاصی بدهم. فقط درباره‌ی آقای فرهادی که گفتید، من واقعا سینمای او را قبول دارم؛ به شدت می‌فهمد. شاید نظرات دیگران متفاوت است، اما آنچه مسلم بوده، این است که به شدت باهوش بوده و فیلمنامه‌هایش بسیار خوب است. من از فیلم‌های «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» به شدت خوشم می‌آید و به نظرم کلاس درس کاملی هستند.

فقط به دنبال دیده‌شدن باشی، می‌شوی کارمند سینما

* نگاه شما به جشنواره این است که «فیلمی که می‌سازم باید به جشنواره برود؛ اگر نرود، پس فیلمم خوب نیست»؟
شاید در اولین فیلمی که ساختم این‌طور فکر می‌کردم، اما نمی‌توانم بگویم هیچ فیلم‌سازی این‌طور فکر نمی‌کند. کسانی که هم‌سن و سال من هستند و تازه شروع کرده‌اند، در ابتدای راه صددرصد اولین فیلمشان را با این هدف می‌سازند که دیده شوند. می‌دانید، آن حس دیده شدن برای همه مهم است. ولی در ادامه به نگاه متفاوتی می‌رسیم.
خودم با دو فیلم اولم به‌قدری به جشنواره‌های داخلی و خارجی رفتم که دیگر برایم عادی شد. دقیقا آن‌جا بود که فیلم‌سازهای دیگر و جهانِ دیگر را دیدم. اکنون خودم به این مرحله رسیده‌ام که فقط می‌خواهم فیلمی بسازم که حرفم را بزند، احساساتم را منتقل کند و چه در یک جشنواره کوچک در اسپانیا که فقط دو نفر آن را می‌بینند و چه در جشنواره کن اکران شود، فرقی برایم نمی‌کند.
* واقعا فرقی ندارد؟
در حال حاضر واقعا برای من فرقی ندارد؛ مگر اینکه به پول احتیاج داشته باشم که در این صورت جایزه جشنواره برایم مهم می‌شود! اگر جشنواره، جایزه نقدی داشته باشد و من به پول نیاز داشته باشم، از این نظر مهم است، اما دیده شدن تا یک جایی دیگر نباید برای کارگردان مهم باشد. اگر برایتان دیده شدن مهم شود، آن وقت شما کارمند سینما خواهید شد و نمی‌توانید دغدغه‌های خود را بیان کنید.
همانطور که شما می‌گویید، جشنواره‌های ایرانی به یک صورت و جشنواره‌های خارجی به صورت دیگری هستند و هر کدام از آنها موضوع خاصی دارند؛ اگر بخواهید برای جشنواره، فیلم بسازید، باید ببینید هدفتان دقیقا چیست. مثلا جشنواره‌ای داریم که به موضوعات «ال‌جی‌بی‌تی‌کیو» (LGBTQ) یا خانواده‌های رنگین‌کمانی می‌پردازد؛ خانواده‌هایی که واقعا محترم نیز هستند. اگر بخواهید در این جشنواره حضور پیدا کنید – اگرچه شاید دغدغه‌تان هم نباشد – باید درباره‌ی آن موضوع، فیلم بسازید.
* یا جوایز «ساترن» را داریم که به فیلم‌های فانتزی و ترسناک می‌پردازد…
بله، دقیقا. برای من مهم است فیلمی بسازم که خودم با آن همزادپنداری کرده‌ام و آن را در جامعه دیده‌ام؛ چه به آن سیاه‌نمایی بگویند یا نه. من به سیاه‌نمایی هم اعتقاد ندارم، چون برخی مسائل ممکن است سیاه‌نمایی به نظر برسند. مثلا فیلم آلمانی «زندگی دیگران» اسکار هم دریافت کرد. این فیلم دقیقا می‌تواند از دید بعضی‌ها سیاه‌نمایی باشد، اما در عین حال به شدت احساسی است. همه با آن همزادپنداری می‌کنند. چرا نباید چنین فیلمی دیده شود؟ چرا نباید چنین فیلمی ساخته شود؟ آیا می‌توان به آن انگ زد که چون سیاه‌نمایی دارد، به خاطر این موضوع جایزه گرفته است؟
* پس چنین گزاره‌ای درست است که جشنواره‌های بزرگی چون «اسکار»، «کن»، «ونیز» و «برلین» نگاه سیاسی دارند و به فیلم‌هایی که ممکن است سیاه‌نمایی داشته باشند، جایزه می‌دهند؟
نه، این دیدگاه را قبول ندارم. هر چند هر جشنواره‌ای؛ سیاست‌ها، موضوعات و قانون‌های خود را برای انتخاب فیلم‌ها دارد، اما اینکه سیاه‌نمایی باشد و جایزه بگیرد؛ خیر. اصلا اینجا واژه «سیاه‌نمایی» چه معنی دارد؟ من معتقدم فیلم‌هایی که از دل جامعه ساخته می‌شوند و دردی را به تصویر می‌کشند، هرگز سیاه‌نمایی نیستند. درد را باید به صورت شاعرانه با هنر فریاد زد و ما هنرمندیم. ما درد را در آثارمان فریاد می‌زنیم؛ مثل مجسمه‌سازی که اثری از درد خلق کند یا نقاشی که از دید خودش، اثری از درد می‌آفریند درد را باید فریاد زد تا راه درمان یافت شود. قبلا هم اشاره کردم که من برای لذت نابِ «خلق کردن» فیلم می‌نویسم و می‌سازم. این لذت بالاتر از هر چیزی است. جا دارد اشاره کنم که من فیلم‌هایم را در «پامنار» می‌سازم.
* برای کاهش هزینه‌ها یا درک بهتر از واقعیت جامعه؟
من فیلم کوتاه یا فیلم مستقل سینمایی می‌سازم؛ خانه‌های «پامنار» که سه سال پیش در آن‌جا فیلم «سنگبال» را ساختم و هزینه‌ای کم برای اجاره می‌گرفتند یا حتی رایگان در اختیارم می‌گذاشتند؛ حالا به دلیل وجود پلتفرم‌ها و سریال‌های شبکه نمایش خانگی، هزینه‌های اجاره را به روزی ۳۰ میلیون تومان رسانده‌اند. واقعا هزینه‌هایی که قبلا رایگان بود، حالا به این مبلغ رسیده‌اند، چون برای پلتفرم، مبلغ اجاره هیچ مسئله‌ای نیست.
برای نمونه، خانه‌ای که در آن سریال «بامداد خمار» ساخته شده بود، در نزدیکی امامزاده یحیی قرار داشت. این خانه، یک لوکیشن خیلی خوب و زیرزمینی ترسناک بود که ما برای فیلم‌برداری به آن‌جا رفتیم و حتی نمی‌دانستیم لوکیشن سریال «بامداد خمار» است. وقتی کارشان تمام شد، به ما گفتند که هزینه اجاره آن روزی ۳۵ میلیون تومان است. ما تعجب کردیم، چون تا سه سال پیش این خانه واقعا رایگان بود یا هزینه خیلی کمی پرداخت می‌کردیم. وقتی گفتیم، به ما گفتند: «پلتفرم‌ها همین لوکیشن را می‌خواهند». سریال‌های شبکه نمایش خانگی باعث شده‌اند هزینه‌ها به شدت بالا برود. بیشتر عوامل بر سر کارهای شبکه نمایش خانگی هستند. هزینه‌ها و دستمزدها به سقف رسیده‌اند و در نتیجه، فیلم‌سازان مستقل نمی‌توانند فیلم بسازند. آن‌ها خانه‌نشین شده‌اند یا مجبور هستند با بودجه‌های بسیار کم، فیلم را ببندند.

فیلم‌های عباس کیارستمی هم سیاه‌نمایی بود که جایزه می‌گرفت؟

* عده زیادی هم هستند که به‌جای سیاه‌نمایی می‌گویند واقع‌نمایی، اما نگاهی نیز وجود دارد که معتقد است اگر آمین صحرایی، به طور مثال فیلمی درباره‌ی موفقیت پزشکی ایران بسازد و اثرش غنای هنری نیز داشته باشد، به او جایزه نمی‌دهند، چون جشنواره‌ها بیشتر به فیلم‌هایی که سیاه‌نمایی دارند، توجه می‌کنند و اگر فیلم‌ساز تصمیم بگیرد فیلمی در این راستا بسازد، ممکن است جایزه بگیرد…
همان‌طور که گفتم، این دیدگاه را قبول ندارم. به عنوان مثال آیا فیلم‌های آقای [عباس] کیارستمی، سیاه‌نمایی در خود داشت که همیشه جایزه می‌گرفت؟ خیر! او بیشترِ آثارش، شاعرانه و در ستایش زندگی است؛ مانند «باد ما را خواهد برد» یا «طعم گیلاس». او هیچ سیاه‌نمایی نداشت و باز هم دیده شد. فیلمِ خوب، راه خود را پیدا می‌کند و من همچنان معتقدم واژه «سیاه‌نمایی» در بطن، اشتباه است.
* فیلم‌های او سفیدنمایی بود! از بس شور زندگی داشت…
فیلم‌سازانی که فیلم‌هایی در خصوص موفقیت‌های ایران می‌سازند، شاید فیلمشان از نظر فنی، کارگردانی و فیلمنامه آنقدر ضعیف باشد که در جشنواره‌ها دیده نمی‌شود. ما نمی‌توانیم بگوییم تنها فیلم‌هایی که به مسائل اجتماعی ایران پرداخته و دست روی مسائل حساس می‌گذارند، جایزه می‌گیرند. شما فقط فیلم‌هایی را می‌بینید که موفق شده‌اند، ولی من فیلم‌های بسیاری را می‌شناسم که با هزینه زیاد ساخته شده‌اند و در آن‌ها به مسائل حاد ایران، مثل مسائل اجتماعی یا زنان پرداخته شده، اما هیچ‌کدام موفق نبوده و در هیچ جشنواره‌ای دیده نشده‌اند. در حالی که واقعا در این فیلم‌ها دست روی مسائل حساسی گذاشته‌اند. خودمان هم وقتی فیلم را دیدیم، گفتیم: «صددرصد جشنواره‌ای است و اصلا برای جشنواره ساخته‌ای»، اما هیچ‌جا قبول نشده است. در برخی موارد، حتی این فیلم‌ها پخش‌کننده خیلی خوبی داشتند، ولی هیچ‌گونه جایزه‌ای نگرفتند.
به نظر من، مهم‌ترین موضوع این است که به فیلمنامه نگاه می‌کنند. بله، موضوع فیلم اهمیت دارد، اما واقعا ما فیلم‌هایی داشته‌ایم که به مسائل حساس پرداخته‌اند؛ ولی به خاطر ضعف فنی یا بی‌توجهی به جزئیات، در جشنواره‌ها موفق نبوده‌اند. در مقابل، آقای کیارستمی یک نمونه بارز است که هیچ‌یک از فیلم‌هایش سیاه‌نمایی نداشت، در زمان جنگ هم فیلم می‌ساخت و کار خودش را می‌کرد. به نظر من، آقای کیارستمی در زمانی که معتقد بود زندگی در جریان است، فیلم‌هایش را ساخته و همیشه جایزه گرفته. اگر فیلم‌سازان بخواهند فردی را به عنوان الگو انتخاب کنند، چرا آقای کیارستمی نباشد؟ چرا به‌جای او، باید به کسی دیگر توجه کرد؟ به نظر من، بیشتر به این موضوع ربط دارد که چه کسی، فیلم را می‌سازد.
* کلیدواژه «سیاه‌نمایی» اساسا از سوی رسانه‌ها مطرح شده است. مثلا فیلم «انگل» (Parasite) یک بخش از واقعیت کره جنوبی را که به اندازه کافی استثنایی است، نشان داده و کمک کرده تصویر درستی از آن به نمایش گذاشته شود.
بله، دقیقا. «انگل» به شدت خوب بود.
* یک سوال دیگر؛ می‌خواهم بدانم که آیا شما به تفاوت «سینمای هنری» و «سینمای سرگرم‌کننده» معتقد هستید یا نه؟ آیا این دو نوع سینما را جدا از هم می‌بینید؟ مثلا موفق‌ترین کسی که توانسته این دو را به هم پیوند بزند، «کریستوفر نولان» است و تا حدود زیادی «کوئنتین تارانتینو»، اما اگر من «دشت گریان» اثر «تئو آنگلوپولوس» را ببینم و خوشم نیاید، آیا به این معناست که سینما را نمی‌فهمم؟ اگر از «بازی مرکب» خوشم می‌آید، یعنی یک آدم عامی در سینما هستم؟ آیا شما این نگاه را قبول دارید؟ اگر بله، کدام سینما برای شما مهم‌تر است؟ آیا این دو را مجزا می‌بینید یا نه؟
بخواهیم یا نخواهیم، مجزا هستند، ولی دقیقا به راحتی می‌توانند با همدیگر ترکیب شوند. من معتقد هستم در حال حاضر سینمایی داریم که به شدت سرگرم‌کننده است؛ مانند کمدی‌هایی که می‌بینیم. این روزها فقط کمدی‌ها در حال اکران هستند و مردم استقبال می‌کنند، این موضوعی است که ما شاهد آن هستیم.
* به نظر می‌رسد مردم برای فرار چند ساعته از دغدغه‌های روزمره به تماشای این فیلم‌ها می‌نشینند…
به نظر من، باید وجود داشته باشد، چون در تمام دنیا این روند هست. هالیوود هم فیلم‌هایی مثل «باربی» می‌سازد و تعداد زیادی از مردم به تماشای آن می‌روند، در حالی که هم‌زمان با «اوپنهایمر» ساخته «نولان» اکران می‌شود. به عنوان یک فیلم‌ساز یا فیلمنامه‌نویس یا سینماگر، باید راه خود را مشخص کنی. یک روز کسی به من گفت: «راه خودت را مشخص کن. می‌توانی در صنعت سرگرمی باشی و در سینما به عنوان کارمند فعالیت کنی»، یعنی به پولش فکر کنی. اگر دنبال پول هستی، باید به این سمت بروی، چون در سینمایی که شما از آن صحبت می‌کنید – سینمای هنری یا مستقل – واقعا پول وجود ندارد. به شدت سخت است که بتوانی کار بسازی، باید دنبال سرمایه‌گذار باشی و فقط کارگردان نیستی، بلکه باید به همه چیز فکر کنی.
* اگر این فیلم هنری یا مستقل را نبینم یا برایم کسل‌کننده باشد، به این معنی است که سینما را نمی‌فهمم؟
اصلا این‌گونه نیست. دقیقا مثل سبک‌های مختلف نقاشی است. امکان دارد شما از یک نوع نقاشی خوشتان بیاید، آن را بفهمید و لذت ببرید. نمی‌توانیم بگوییم: «چون شما از این سبک خوش‌تان می‌آید؛ پس شما این را می‌فهمید، آدمی از دیگران جدا هستید و بقیه عامی هستند». من این نظر را قبول ندارم. هر کسی بر اساس دیدگاه خودش از چیزی خوشش می‌آید، اما به عنوان یک فیلم‌ساز، من مسیرم را این‌طور تعیین کرده‌ام که سینمای هنری یا مستقل را دنبال کنم، تا سینمای سرگرم‌کننده. ترجیحم این‌گونه است، ولو اینکه مخاطبان کمتری داشته باشم؛ مثل سبک‌های مختلف موسیقی. شاید مردم بیشتر با پاپ و «شیش و هشت» ارتباط برقرار کنند؛ واقعا نیز همین‌طور است.
* ولی موسیقی سنتی برای شما محترم‌تر است…
بله، دقیقا. من سنتی را دوست دارم، اما دلیل بر این نیست که دیگران، موسیقی را نمی‌فهمند چون سلیقه دیگری دارند.
* اگر به جایی برسید که بتوانید آثاری با کیفیتِ نازل، ولی پول‌ساز تولید کنید، بازهم چنین کاری را انجام نمی‌دهید؟
این سوال سختی بود، ولی من در یک نقطه تصمیم گرفتم که برای من مهم‌تر است به آن جهانی‌شدن برسم، نه اینکه در جهان، دیده شوم. می‌خواهم پیامم را به جهان برسانم. اگر فیلمی بسازم که هم سرگرم‌کننده باشد و هم مردم ایران و جهانیان با آن ارتباط برقرار کنند، بله، به سمت آن می‌روم، اما نه اینکه فقط چیزی بسازم که بنجل باشد، صرفا ببینند، بگذرند و در خاطر نماند؛ نه، من می‌خواهم آثارم بماند. می‌خواهم ۱۰ یا ۲۰ سال بعد از ساخته شدن آثارم بتوانم با افتخار بگویم که این فیلم را ساخته‌ام. نه اینکه چیزی بسازم که فقط ساخته شود، دیده شده و تمام شود. دقیقا نمی‌خواهم کارم تاریخ‌مصرف داشته باشد. می‌خواهم آثارم بماند.
* اگر کمدی هم می‌سازی، «اجاره‌نشین‌ها» بسازی…
دقیقا، آن فیلم، معرکه بود. در واقع فیلمی به شمار می‌رود که توانسته هم هنر و هم سرگرمی را با همدیگر ترکیب کند.
* کار بسیار سختی است…
فیلم «گاو» نیز همین‌طور است؛ این فیلم شما را سرگرم می‌کند، ولی به شدت عمیق، فلسفی و شاعرانه است.
* ولی فیلم‌های عباس کیارستمی به گونه‌ای است که باید تصمیم بگیری فیلم را ببینی؛ اینطور نیست که صرفا برای سرگرمی باشد.
باید با آن ارتباط برقرار کنی.

«لذتِ خلق» از هر چیزی مهم‌تر است

* امروز، جایگاه فیلم کوتاه را در ایران چگونه می‌بینید؟
به نظرم در ایران، فیلم کوتاه جایگاه و مقام بسیار بالاتری نسبت به فیلم سینمایی پیدا کرده است. در حال حاضر، سینمای ایران، بیشتر به سمت کمدی رفته است؛ یعنی فیلم‌سازان خانه‌نشین شده‌اند یا نمی‌توانند تعداد زیادی فیلم بسازند. در سال‌های اخیر، فیلم‌های اجتماعی که در اکران قرار می‌گیرند، عملا مخاطب ندارند، اما در مقابل، فیلم کوتاه در حال حاضر جایگاه خاص خود را پیدا کرده؛ هرچند دریافت مجوز برای فیلم‌های کوتاه همچنان دشوار است. به طور کلی، فیلم کوتاه در سطح جهانی به ویژه در ایران، جایگاه خود را پیدا کرده است. ایران امسال جایزه اسکار را برای انیمیشن کوتاه «در سایه سرو» به دست آورد. به نظر من، در چند سال آینده ایران، بیشتر با فیلم کوتاه شناخته خواهد شد.
* در خصوص کار جدیدتان هم صحبت کنید…

این فیلم کوتاه به نام «رها به معنی آزادی» است؛ تقدیمی به خانواده‌های ال‌جی‌بی‌تی‌کیو (خانواده‌های رنگین‌کمانی). این فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است.
* ورود به این بخش از جامعه، حساسیت‌زا نیست؟
حساسیت روی این موضوع وجود دارد. بازیگر اصلی فیلم (سپنتا پزشکی) شخصی است که تغییر جنسیت داده. او مجوز و حکم تغییر جنسیت خود را دریافت کرده و از دختر به پسر تغییر کرده است. برای این فیلم از او و تجربیات شخصی‌اش استفاده کردیم. سپنتا پزشکی، تحقیق زیادی کرده و با افرادی که چنین تجربیاتی داشته‌اند، مصاحبه‌های زیادی انجام داده بود. ما به یک حادثه واقعی رسیدیم که چند سال پیش در لرستان رخ داد؛ پدری که به دلیل مسائل مربوط به تغییر جنسیت فرزند خود را کُشت. این واقعه من را بسیار تحت تأثیر قرار داد و باعث شد این پروژه را دنبال کنم. در واقع، این فیلم دغدغه شخصی من شد. شاید برخی بگویند این فیلم، جشنواره‌ای است، ولی من آن را برای جشنواره نساختم. واقعا به دغدغه‌ی من تبدیل شد.
* به مرحله‌ای از کار رسیده‌اید که ببینید با ممیزی مواجه می‌شوید یا خیر؟
قاعدتا به مشکل برخورد نمی‌کند، اما بازهم باید جلو برویم تا ببینیم چه می‌شود. فعلا به فیلمنامه‌اش کاری نداشته‌اند.
* سال ۲۰۲۲، «آریانا دبوز» هم به عنوان یک زنِ «کوئیر» برنده جایزه اسکار شد…
جالب بود که من، چیز زیادی درباره‌ی این‌گونه افراد نمی‌دانستم. سرِ همین موضوع شروع به تحقیق و گفت‌وگو با این افراد کردیم. افرادی که تغییر جنسیت می‌دهند، افراد همجنس‌گرا را قبول ندارند. آن‌ها می‌گویند: «فقط باید تغییر جنسیت بدهی. اگر زن هستی و واقعا تمایل به مرد بودن داری، باید تغییر جنسیت بدهی و اگر مرد هستی و تمایل به زن بودن داری، باید همین کار را بکنی». در واقع می‌گویند: «باید زن یا مرد باشی».
* بعد از مطالعه و ساخت فیلم درباره‌ی این بخش از جامعه، دیدگاه شما به آن‌ها و به ویژه خانواده‌های رنگین‌کمانی چیست؟
ببینید، واقعا هیچ‌وقت نمی‌توانی خودت را جای آن‌ها بگذاری. من با خیلی از این افراد صحبت کردم، اما هیچ‌وقت نتواستم واقعا خودم را جای آن‌ها بگذارم. وقتی از دیدی نگاه می‌کنی که انگار در یک بدنِ اشتباه به دنیا آمده‌ای و سال‌هاست با آن زندگی می‌کنی و نمی‌توانی آن را تحمل کنی، تنها کاری که می‌توانی انجام دهی این است که با آن‌ها همدردی کنی.
می‌توانی همدردی کنی، اما اینکه خودت را جای آن‌ها بگذاری، بسیار سخت است. تنها چیزی که می‌توانم بگویم، همدردی است. این موضوع به دغدغه‌ای برای خودم تبدیل شد که آن را به نمایش بگذارم. هدفم این بود به عنوان همدردی، یک پیام را از طریق این نمایش انتقال دهم.
* سخن پایانی شما را می‌شنویم…
«لذتِ خلق» از هر چیزی مهم‌تر است. من فیلم می‌سازم، چون لذت نابِ دیدن و نفس کشیدن کاراکترهایم پشتِ دوربین، حسی وصف‌ناپذیر است. باید بگویم در هر کاری، این عشق مهم است؛ چه در هنر و چه در هر حوزه‌ی دیگری. وقتی عاشقِ آن کار باشی، همه‌ی سختی‌ها را به جان می‌خری.
یک روز کسی به من گفت: «از چالش های این راه نمی‌ترسی؟» و من گفتم: «از چالش، با من حرف نزن. من از خودِ جهنم گذشته‌ام».
* سپاس از شما…
با تشکر از شما برای این مصاحبه و سوال‌های به‌جا و دیدگاه عمیق‌تان از هنر.

مطالب مرتبط

دفاع از ایران؛ به نام یا به ننگ!

سریالی برای کتاب و کلمه

رویافروشی «پشتِ صحنه»

خلیج فارس؛ درسی که مردم می‌دهند و مسئولان باید بگیرند

شورِ بندر، سوگِ موج

ضرورت بازاندیشی در آیین‌های دست‌وپاگیر مرگ

سرمایه اجتماعی دولت و لزوم مراقبت از آن

درد استان‌های زاگرس‌نشین! نگاهی به مشکلات و چالش‌ها!

لغو پاسخ

جدیدترین مطالب

آرشیو خبر ها
  • ویژه اسلاید 31 خرداد 1404

    تلاش جهانی برای آتش بس

  • ویژه اسلاید 31 خرداد 1404

    بررسی همراهی مدیرکل آژانس بین المللی اتمی در تجاوز به ایران شریک جرم!

  • یاداشت روز 28 خرداد 1404

    دفاع از ایران؛ به نام یا به ننگ!

  • ویژه اسلاید 20 خرداد 1404

    پول پاشی رانت خواران ارزی برای جلوگیری از شفافیت بازار دلار

  • یاداشت روز 12 خرداد 1404

    سریالی برای کتاب و کلمه

  • یاداشت روز 4 خرداد 1404

    رویافروشی «پشتِ صحنه»

جدیدترین مطالب

  • روزنامه صبح ایران | همدلی پیشخوان روزنامه 1 تیر 1404
  • روزنامه صبح ایران | همدلی پیشخوان روزنامه 31 خرداد 1404
  • برخی کشورها با مقامات ایران تماس گرفتند تلاش جهانی برای آتش بس
  • بررسی همراهی مدیرکل آژانس بین المللی اتمی در تجاوز به ایران شریک جرم!
  • بررسی موضوع مطرح‌شده پیرامون لزوم مقابله سیاسی و رسانه‌ای با حمله متجاوز به کشور دفاع از ایران؛ به نام یا به ننگ!
  • روزنامه صبح ایران | همدلی پیشخوان روزنامه 28 خرداد 1404
  • روزنامه صبح ایران|همدلی پیشخوان روزنامه 27 خرداد 1404

پربازدیدترین ها

  • بازدید: 1,674 شفاف‌سازی ۶ ناشر بورسی در سامانه کدال
  • بازدید: 1,232 خیانت امنیتی و بازی جدید غربگرایان برای انتخابات
  • بازدید: 1,064 مصوبه ۱۰ بندی حمایتی دولت از بورس به لایحه بودجه پیوست شد
  • بازدید: 972 ریزش دلار و ریزش بورس؟
  • بازدید: 782 مردم نشانه های اولیه کرونا را جدی بگیرند/ چهار رقمی ماندن بستری های گیلان
  • بازدید: 753 مخاطب از اتفاقات پیش‌روی “احضار” غافلگیر می‌شود
  • بازدید: 687 ارتقای بازار سرمایه در پیش نویس اصلاحی

دسترسی سریع

  • ورزشی
  • سیاسی
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • فرهنگی
  • ورزشی
  • سیاسی
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • فرهنگی

شبکه های اجتماعی

Facebook Twitter Youtube Whatsapp Telegram Instagram