دکتر صلاحالدین هرسنی | تحلیلگر مسائل سیاسی
آواز ابوعطا در دستگاه همایونی
- شناسه خبر: 1367
- بازدید : 201
- نویسنده: امیرحسین نوری

دکتر صلاحالدین هرسنی | تحلیلگر مسائل سیاسی
رضا پهلوی فرزند شاه مخلوع ایران در ادامه اقدامات گذشته خود طی سخنانی در باشگاه ملی مطبوعات در واشنگتن آمادگی خود را برای «پذیرش رهبری دوران گذار» اعلام کرد. او در این سخنرانی قویا تاکید داشت که مردم ایران از او خواستهاند که رهبری گذار از جمهوری اسلامی را بر عهده بگیرد!! بر این ترتیب و با توجه به ماموریتی که او از سوی مردم ایران برای خود تعریف کرده، هدفش دو چیز است؛ اول بازپسگیری و نجات مردم ایران(!) و دوم حمایت حداکثری از مردم ایران از فردای براندازی است.
از منظر نشانهشناسی اینگونه به نظر میرسد که خیز جدید رضا پهلوی بیشتر از همه متاثر از شرایط جدید جهانی و منطقهای است. به این معنی که ترامپ به کاخ سفید راه یافته است و رضا پهلوی خیلی تمایل و آرزو دارد که ترامپ راهبرد کارزار فشار حداکثری بر ایران را با هدف فروپاشی در دستور کار قرار دهد. در سطح منطقهای نیز آنگونه که رضا پهلوی تصور میکند، با تضعیف حماس در غزه،حزبالله در لبنان و پایان یافتن عمر سیاسی بشار اسد و قدرتیابی احمد الشرع به جای او در نظام سیاسی سوریه، زمینه برای تغییرات اساسی در منطقه به ویژه زمینه برای براندازی جمهوری اسلامی ایران آنهم به لطف همکاری کشور منطقه نظیر ترکیه، عربستان و اسرائیل بیشتر از هر زمان دیگری فراهم شده است و لذا باید از چنین فرصتی دیریابی به خوبی استفاده کرد.
طبق معمول و آنچه را که رضا پهلوی به دنبال آن است، توهمی بیش نیست و با توجه به شقاق و تفرقی که در میان جامعه دیاسپورا و اپوزیسیون خارجنشین و حتی مخالفان داخلی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، معلوم نیست که کدام طیف از اپوزیسیونهای متکثر و چندتکه، چنین ماموریتی را به شخصی با سابقه نه چندان روشن، داده است؟!
جدای از مسائل جهانی مانند قدرتیابی ترامپ که رضا پهلوی به حمایت او برای براندازی دل بسته است و جدای از مسائل منطقهای نظیر تضعیف جریان مقاومت که سقوط اسد از عوامل شتابزا و سرعت دهنده آن محسوب میشود، نقش برخی از متغیر های میانی که در زمره باورهای شخصی پهلوی محسوب میشوند، باعث اعتماد بهنفس متوهمانه و خیز مجدد او برای پذیرش رهبری در دوران گذار به سیاقی که او تصور میکند، شده است. این متغیر های میانی مقولاتی نظیر: حقوق بشر، دمکراسی و علاقه به ایران گرایی و میراث آرکائیسم هستند که مایه اتکاء رضا پهلوی برای براندازی شده است. ضمن آنکه او سه تجربه ناکام را با آن «چهرههای هفتگانه معروف» قبل از خیز جدیدش در امر رهبری دوران گذار پشت سر گذاشته است. اولین تجربه نشست «آینده جنبش دموکراسی ایران» بود که به اهتمام دانشگاه جرج تاون در ۱۰ فوریه ۲۰۲۳ برگزار شد. دومین تجربه هم نشست «همبستگی، پلی به سوی آزادی» بود که از سوی سازمان «تیرگان» در ۲۶ مارس ۲۰۲۳ در تورنتو کانادا برگزار شد، اما به جهت پراکندگیهای فکری و سیاسی اپوزیسیون یا همان هیئت هشت نفره از دستیابی به گفتمان واحد در بحث مقابله و براندازی با جمهوری اسلامی بازماند و چون حبابی ترکید و به جایی نرسید. تاجائیکه آن هشت نفر حتی نتوانستند بر سر یک پرچم واحد و تمامیت ارضی ایران به نقطه اشتراکی برسند. در این میان بزرگترین بازنده این نشست رضا پهلوی بود که وزنی سنگینتر از سایر افراد برای خود تعریف کرده بود. طرفه آنکه طولی نکشید که پهلوی سوم منفور چهرههای آن نشستهای دوگانه و عامل اصلی شکست «منشور مهسا» معرفی شد. سومین تجربه ناکام او هم مربوط به کمپین «من وکالت میدهم» با حمایت شبکه تلویزیونی سلطنت طلب «من و تو» بود. کمپین «من وکالت میدهم» به واقع تکاپوی دیگری بود تا فرزند آخرین شاه ایران را در جایگاه هدایتگری بنشاند، اما نتیجه آن یک رسوایی بزرگ برای رضا پهلوی به بار آورد. از برخی شواهد هم پیدا بود که با توجه به سابقه استبداد و «دسپوتیسم» در خاندان پهلوی، کارزار کمپین (من وکالت میدهم) قبل از آنکه وکالت به دموکراسی و فرا رسیدن عصر جدید و طلایی برای ایران باشد بیشتر سازوکاری برای وکالت به دیکتاتوری بوده است. در ارتباط با «کمپین من وکالت میدهم» برخی معتقدند اقدام امضای طومار به نفع فرزند شاه مخلوع پهلوی، خدمت بزرگی به جمهوری اسلامی بود چراکه بدون هیچ هزینهای توانست بیاعتبار بودن آنها را ثابت کند. در این ارتباط، «کامران فلاحتی» پژوهشگر اپوزیسیون ایران در این باره میگوید: «هرکس این پوست موز را زیر پای پهلوی انداخت به ما لطف کرد، چراکه هیچکس نمیتوانست به این خوبی نشان دهد که اپوزیسیون به ویژه سلطنتطلبی در ایران وزن و اعتباری ندارد.»به واقع نتیجه پویش کمپین «من وکالت می دهم» نشان داد که ائتلاف پیشین نه تنها به کاهش اختلافها منجر نشده، بلکه تفرقه میان جریانهای اپوزیسیون را گسترش داده و انشقاق میان گروههای مختلف برانداز از سلطنتطلبها گرفته تا منافقین و تجزیهطلبان را بیش از پیش آشکار کرد.
در شرایط حاضر او نتیجه خیز مجدد متوهمانه او چیزی جز تکرار نتایج گذشته نیست و قطعا تمام تیرهای او همانند تیرهای بختالنصر «پادشاه امپراتوری بابلی نو» به سنگ خواهد خورد. چرا که او اساسا فاقد وجاهت امر رهبری به ویژه در سواد سیاسی بوده و فاقد وزن و اثر اجتماعی چه در اپوزیسیون و چه در داخل ایران میباشد. این سناریو و خوشبینیها برای پذیرش رهبری رضا پهلوی در دوره گذار، فقط از سوی سلطنتطلبان طراحی و تقویت شده است و از سوی طیفهای دیگری از اپوزیسیون فاقد حمایت بوده است. برای نمونه گروههای ملیگرا موافقتی با نقشآفرینی رضا پهلوی در دوران گذار ندارند و او را فاقد مشروعیت و پشتوانه سیاسی در ساختار اجتماعی میدانند. گروههای مارکسیستی نیز نگاه مثبتی نسبت به کمپین ایجاد شده ندارند. سایر گروههای اپوزیسیون نظیر معیشتطلبان و تحولخواهان اعتقادی به نقشآفرینی رضا پهلوی ندارند و بر عکس معتقدند که او فرزندی است که واقعا نشان از پدر دارد و احساس میکنند که ظهور و قدرتیابی رضا پهلوی میتواند برای آینده آنها همانند اواخر دوران سلطنت پدرش پر خطر و چالش ایجاد کند. در سطحی دیگر، با توجه به دو انقلاب ضد سلطنتی یعنی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، بسیار بعید است که مردم ایران حاضر به پذیرش و نقش آفرینی رضا پهلوی در کسوت نظام سلطنتی و آینده نظام سیاسی باشند. به ضرس قاطع باید گفت که رضا پهلوی در کارنامه خود غیر از نسبت خونی با خاندان فراری از ایران هیچ نکته دیگری برای عرضه ندارد. در غرب نیز مقامات کشورهای غربی او را چندان مهره موثری تلقی نمیکنند. در بهترین شرایط او دارای ۲ میلیون طرفدار سلطنتطلب است که بیشترشان جز اعضای جامعه دیاسپورا محسوب میشوند و تنها امیدش متولدین دهه هشتادیها یا همان نسل «زد» است که با فضاسازی و جو دادن سلطنتطلبان در کف خیابان های کشور و با دامن زدن و داینامیکسازی خیزش«زن،زندگی، آزادی» اسباب خودبزرگبینی و موجبات عظمتطلبی رضا پهلوی شده اند. افزون بر همه این موارد، با توجه به اینکه او فرزند و نوه دو دیکتاتور کودتاچی است و به جهت داشتن ذهنیت دو صدایی، پذیرش نسبت او با حقوق بشر و دموکراسی در بخش اعظم افکار عمومی و حتی در میان اپوزیسیون متکثر باورپذیر نیست. از برخی شواهد و نشانگان هم پیداست که فراخوان او برای احیای جنبش دموکراسی از همان همان ذهنیت دوصدایی او قوت میگیرد. در صدای اول، تمایل او برای وحدت و انسجام اپوزیسون به مثابه دانپاشی برای کبوتران به معاینه دیده میشود، اما در صدای دوم و بعد از جمع شدن کبوتران، هدفش جز تلاشی برای نقشیابیاش در کسوت آینده رهبری ایران نیست به این معنی که مردم او را به عنوان رهبر آینده ایران انتخاب کنند. جان کلام آنکه خیز دوباره رضا پهلوی برای رهبری در آینده نظام سیاسی توهمی بیش نیست و از آنجایی که او فاقد ارزش و اعتبار لازم برای رهبری یا حتی سخنگویی جمعی از مردم و یا الیتهای سیاسی و نخبگانی داخل ایران و عدم پایگاه مردمی لازم برای حصول حداقل توفیقات لازم است، بهتر آن است که از خواندن آواز ابو عطا در شرایط خلاف جریان آب، جدا خودداری کند.