اذهان ِمشوشِ عموم!
رضا نامجو(عضو شورای سردبیری)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2504
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


بخشی از وعده‌های انتخاباتی مسعود پزشکیان با همکاری قاضی‌القضات درباره آزادی کنش‌گران اجتماعی از زندان محقق شد

عفو؛ چراغ سبز به وفاق ملی

رضا نامجو،وکیل دادگستری و پژوهشگر موسیقی: این‌ها موسیقی اعتراض نیست

مهدی فیضی صفت| هنوز دو هفته از مرگ مهسا امینی در روزهای پایانی فصل تابستان 1401 نگذشته بود که قطعه‌ای به نام «برای...» برگرفته از توئیت‌های کاربران توئیتر در شبکه‌های اجتماعی منتشر و به سرعت فراگیر شد. خواننده‌اش جوانی 25 ساله و ناشناس بود؛ شروین حاجی‌پور. گیتاری در دست گرفت و توئیت‌های مختلفی با وجه اشتراک «برای...» را به هم متصل و آهنگین کرد. این ترانه در طول 24 ساعت به مرز 24 میلیون بازدید در اینستاگرام شخصی شروین حاجی‌پور رسید و البته احضار و دستگیری او را به دنبال داشت.
روز گذشته شروین حاجی‌پور با انتشار ویدئویی اینستاگرامی خبر از پایان روند رسیدگی به پرونده خود خبر داد و البته از تلاش‌های محسن چاوشی و همراهی مردم تشکر کرد. این خبر، بهانه‌ای شد تا گفت‌وگویی با رضا نامجو پیرامون پرونده او انجام بدهیم.  تکیه و تأکید مصاحبه با پژوهشگر دکتری حقوق خصوصی دانشگاه تهران، روزنامه‌نگار و وکیل پایه یک دادگستری بر طرح و واکاوی موضوع مجرمانه بودن یا نبودن ساخت موسیقی و صرفا ملودی بوده که نکته مغفول نقدها و تحلیل‌ها به شمار می‌رود. رضا نامجو علاوه بر تخصص در حقوق، با موسیقی نیز آشناست. از این منظر به بررسی پرونده شروین حاجی‌پور پرداختیم و برای تحلیل بخشی از دادنامه که منتشر شد و در دسترس قرار گرفت با رضا نامجو گفت‌وگو کردیم. او در حال حاضر به حرفه وکالت مشغول است، اما سال‌ها به صورت تخصصی در حوزه موسیقی فعالیت کرده و قلم چرخانده؛ از دانش رضا نامجو در حقوق و موسیقی برای تحلیل رأی شروین حاجی‌پور بهره بردیم؛ فردی که مدارج دانشگاهی و همچنین آزمون اختبار کانون وکلای مرکز را با رتبه‌هایی عالی پشت سر گذاشته است.
او از سال 1399 به وکالت دادگستری و تدریس در دانشگاه اشتغال دارد و همچنین تأسیس و راهبری رسانه فرهنگی و حقوقی «راه وکالت» از سال 1398 از جمله فعالیت‌های او به شمار می‌رود. نامجو سابقه سردبیری نشریه «راه وکالت» به صاحب‌امتیازی اتحادیه سراسری کانون‌های وکلای دادگستری ایران را هم دارد. او علاه بر همکاری با روزنامه‌ها و مجلاتی مانند «همدلی»، «شهروند»، «سازندگی»، «مهرنامه»، «شرق» و «اعتماد»، هفت سال دبیری گروه موسیقی ماهنامه «تجربه» را بر عهده داشته است. رضا نامجو در این سال‌ها به بررسی، نقد و تحلیل جریان‌های هنری مختلف از جمله سنتی و مدرن و همچنین معرفی چهره‌های نو پرداخته؛ از سال 1397 تاکنون مدیرمسئول سایت «موسیقی کوک» بوده و به عنوان مشاور رسانه‌ای برخی از هنرمندان هم فعالیت می‌کند. او جوایز متعددی در قامت بهترین روزنامه‌نگار سال نیز از سوی نهادهای مختلف مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کسب کرده است.
«برای...» در وقایع شهریور 1401 به نمادی برای معترضان تبدیل شد؛ شاید شبیه به ترانه «یار دبستانی من» و «زبان آتش» در سال‌های 1378 و 1388، اما «برای...» واقعا شمایل و پارامترهای «موسیقی اعتراضی» را داشت؟ شاید موسیقی اعتراضی در معنای دقیق را بتوان در آثار و کنش‌های اجتماعی خوانندگانی مانند «ویکتور خارا» و «احمد کایا» جست‌وجو کرد، ولی «برای...» به زعم رضا نامجو، واگویه و درد دلی بیش نبود. ماحصل گفت‌وگوی تفصیلی با این پژوهشگر حقوق و موسیقی را در ادامه می‌خوانید:

همدلی| * همان‌طور که می‌دانید دادنامه شروین حاجی‌پور به صورت کامل منتشر نشد، اما همان بخشی که در اختیار عموم قرار گرفت نیز به ما فرصت و مجال می‌دهد آن را واکاوی و تحلیل حقوقی کنیم. می‌خواهیم از دانش موسیقایی شما استفاده کنیم و ببینیم آثار مادی جرم از نگاه شما چگونه تحلیل می‌شود؟ چگونه ممکن است یک ترانه، رکن مادی جرم را تشکیل بدهد؟
نکته‌ای در این میان وجود دارد که طبیعتا وکلای دادگستری، قضات محترم، دست‌اندرکاران امر حقوق و همچنین استادان و نظریه‌پردازان دانشگاه می‌دانند؛ امر قضاوت را آنچنان که باید به قضات دادگستری می‌سپاریم و مسئولیتش نیز با آنهاست. بالطبع قضات به ادله و محتویات پرونده، دسترسی بهتری دارند. همان‌طور که اشاره کردید دادنامه‌ای که در فضای مجازی دست به دست شد، کامل نبود و عملا ما مقدمه رأی را نداشتیم؛ کما اینکه از عباراتی نظیر «آنچه در بالا اشاره شد» یا «حسب اقدامات و دفاعیات غیرمؤثر متهم و وکلای وی» در رأی استفاده شده است. ما نمی‌دانیم مرجع ضمیر این عبارات که افراد مذکور هستند، به چه ترتیبی دفاعیات غیرمؤثر یا ادعاهای غیرمؤثر را بیان کرده‌اند.
باید از نقطه نظر اجتماعی هم به قضیه نگاه کنیم، چون امری که موجب صدور این دادنامه شده، ترانه‌ای تحت عنوان «برای...» است. حداقل رأی بیشتر دائر مدار آن ترانه بوده؛ امکان دارد دلایل دیگری هم وجود داشته باشد، ولی آنچنان که ما دیده‌ایم و مخاطبان هم نظاره کرده‌اند، باید مقداری عقب‌تر برویم. می‌دانیم این موضوع به اعتراضات و به عبارتی اغتشاشات یا تعابیری نظیر این در سال 1410 بازمی‌گردد. این ترانه در آن بازه زمانی منتشر می‌شود. بخشی از عباراتی که برخی از معترضین یا مغتششین (نمی‌دانم چنین عبارتی داریم یا نه!) از آن استفاده می‌کنند، در این ترانه وجود دارد. در عین حال، در همان سال ترانه دیگری منتشر می‌شود که از نگاه من - با وصف اینکه در حقوق جزا، قیاس راه ندارد - مفاهیم استفاده‌شده در آن بسیار صریح‌تر و در معنای واقعی کلمه، اعتراضی است. باید بازهم به عقب بازگردیم؛ آیا می‌توان ترانه «برای...» را یک ترانه اعتراضی به حساب آورد؟ فعلا از نقطه نظر موسیقی به موضوع می‌پردازم. درباره امر قضا هم مقدمه‌ای تقدیم کردم، بنابراین فقط تحلیل خودم را ارائه می‌کنم.
* ترانه مذکور چه نام داشت و به زعم شما، چرا مشمول مجازات نشد؟
مانایاد جناب حسین زمان، خواننده موسیقی پاپ، ترانه‌ای را در همان بازه زمانی منتشر می‌کند که بنا به دلایلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد؛ در بازه زمانی مناسب منتشر نشد یا مواردی دیگر وجود داشت که باید از نقطه نظر جامعه به آن نگاه کرد. او در سال 1400 هم بعد از سال‌ها ممنوع‌الکاری، کنسرتی با مجوز نهادهای رسمی برگزار کرد. مجموعه عوامل موجب می‌شود این ترانه علیرغم اینکه مفاهیم به کار رفته، نسبت به آنچه در ترانه «برای...» با آن مواجه هستیم صریح‌تر، انتقادی‌تر، اعتراضی‌تر یا هر تعبیر دیگری است که می‌توان به کار برد، به تشکیل پرونده قضائی برای جناب زمان منجر نشود. مفاهیم این ترانه اصلا قابل قیاس با «برای...» نیست. اگر مخاطبان علاقه‌مند بودند جست‌وجو کنند و ترانه مذکور را بشنوند؛ حتما سخن مرا تأیید خواهند کرد.
* از نقطه نظر موسیقی بازهم به گذشته برمی‌گردم. پرونده‌ای را به مناسبت سالگرد درگذشت مانایاد فرهاد مهراد در نشریه «تجربه» منتشر کردیم. در آن میزگرد، بنده به عنوان پژوهشگر موسیقی و گفت‌وگوکننده حاضر بودم، جناب محسن شهرنازدار، جناب فردین خلعتبری و جناب دکتر شروین وکیلی هم به مثابه جامعه‌شناس به انضمام عزیز دیگری به عنوان روانشناس در جلسه حضور پیدا کردند. ما این پرسش را پیش روی آنها گذاشتیم؛ آیا آنچه میراث موسیقایی فرهاد مهراد و فریدون فروغی است، آنچنان که امروز در جامعه ما به عنوان «موسیقی اعتراض» از آن یاد می‌شود، می‌توان چنین عبارتی را درباره‌اش به کار برد؟
اینجا جای بحث نیست که در آن نشست چهار ساعته چه گذشت. خلاصه بحث این بود؛ اگر ما «ویکتور خارا» را به عنوان یکی از نمایندگان موسیقی اعتراض در شیلی می‌شناسیم، به هیچ عنوان فرهاد مهراد و فریدون فروغی در آن چهارچوب قرار نمی‌گیرند. تأکید می‌کنم به هیچ عنوان این‌طور نیست. اول اینکه مفاهیم در آثار «خارا» صریح هستند. «ویکتور خارا» خنیاگر و تصنیف‌گر بود؛ به این تعبیر که هم موسیقی را می‌نوشت و هم ترانه‌های کارهایش را اصولا خودش اجرا می‌کرد. می‌دانیم «خارا» در یک ورزشگاه چند ده هزار نفری بعد از برگزاری یک تجمع اعتراضی کُشته شد. آیا ترانه‌هایی که برای فرهاد مهراد و فریدون فروغی سروده شد و آثاری که آنها اجرا کردند یا نگاه موسیقایی کار از منظر «اتنوموزیکولوژی» (موسیقی‌شناسی قومی)، همان است که ما درباره «ویکتور خارا» سخن می‌گوییم؟ قطعا نه. منظور از «اتنوموزیکولوژی» کسی بوده که کارش این است تبارشناسی موسیقی را تحلیل کرده و البته به موسیقی به مثابه امر اجتماعی نگاه کند.
مواردی در زمان و بر زمان بر کار افزوده می‌شوند؛ مثلا وقتی فرهاد مهراد از دنیا می‌رود به واسطه زیست و گرفتاری‌هایی که در دوران زندگی داشت - احتمالا مخاطبان می‌دانند - از جمله بیماری اعتیاد، مورد توجه قرار می‌گیرد. او سال‌ها نتوانست کار کند و قبل از انقلاب هم کارهای دیگری داشت؛ آیا واقعا زمانی که مشغول اجرای این کارها بود خودش را موزیسین موسیقیِ اعتراض می‌دانست؟ قطعا نه. می‌توان در خصوص این گزاره با دلایل متعدد و گفت‌وگو با همنشینان او از جمله کسانی که بر کارهایش ترانه نوشتند یا تنظیم کردند، به جمع‌بندی رسید.
ابتدا باید ببینیم آنچه با آن مواجه هستیم، اثری تفسیربردار است یا ترانه و متنی بوده که قابلیت استخراج دارد؛ آنچه قانون‌گذار در قانون برای آن عباراتی نظیر «تشویش اذهان» یا «به قصد برهم زدن امنیت» یا مواردی از این دست را به کار می‌برد. به لحظه اکنون برمی‌گردیم.
فکر می‌کنم این دو کار را می‌توان کنار همدیگر دید؛ ترانه «برای...» و «خیابان». ترانه «خیابان» کاری بوده که مانایاد حسین زمان و ترانه «برای...» اثری بوده که جناب شروین حاجی‌پور اجرا کرده‌اند. این دو را از منظر ترانه‌شناسی هم بررسی نمی‌کنیم. مخاطبان ما درک و دریافتی از متن دارند. این دو متن را کنار یکدیگر بگذارند و تحلیل کنند. من اصلا نظر نمی‌دهم و عرض کردم قضات محترم دادگستری حتما با نگاه به ادله و مستندات نظر کرده‌اند؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود. ما هم فعلا عنصر و دلیلی مبنی بر اثبات خلاف نداریم.
* بررسی کردید این اثر در ژانر موسیقی اعتراضی می‌گنجد یا خیر؛ چگونه آن را به رأی پیوند می‌دهید؟ می‌خواهیم از این مقدمه وارد رأی شویم. شناخت ژانر اثر چه کمکی به ما می‌کند؟
فکر می‌کنم ما موسیقی اعتراضی در معنای ادوات، نت و آنچه نوشته شده و مخاطب بدون تکست و متن می‌شنود، کلا نداریم. «ویکتور خارا» هم نمی‌تواند اثرش را بدون وکال و خواننده ارائه کند و بگوید:‌ «این موسیقی با این فراز، فرود و کنترپوان یا در دستگاه‌های موسیقی ایرانی با این مقدمه و گوشه‌گردانی می‌شود موسیقی اعتراض». مثل اینکه شما دستور پخت یک غذا بدهید یا بخواهید یک رمان و داستان بلند مانند «1984» بنویسید؛ به این شکل نیست. موسیقی اساسا تفسیربردارترین هنر عالم است. بازهم تأکید می‌کنم تکست را از آن جدا کنید. فعلا متن را کنار بگذاریم. آنچه فقط به عنوان نواهای موسیقی بدون خواننده می‌شنویم؛ کسی می‌تواند ادعا کند از آن اثر فقط می‌توان برداشت غم یا شادی یا افسوس یا هر تعبیر روانشناختی دیگر کرد؟ فکر می‌کنم احتمالا همه ما و عزیزانی که دست‌اندکار نگارش این دادنامه بوده‌اند تا اینجا با موافق هستند. موسیقی به مثابه ادوات صوتی بدون متنی که قرار است خواننده اجرا کند، چنین وضعیتی ندارد.
* هیچ وصفی ندارد...
نمی‌توانیم قطعا بگوییم: «منظور این بوده ولاغیر»، چون هر فرد دیگری در عالم می‌تواند بگوید: «نه، منظور از نظر من، آن بوده است». اصلا زیبایی موسیقی هم به عنوان یک اثر بی‌کلام در همین است که تفسیربردار باشد. وقتی اکنون اثر سمفونی شماره 9 «بتهوون» را می‌شنوید یا در دوران خودش شنیده می‌شد، تفسیرهای این اثر یکی بود؟ کسانی این اثر را به عنوان فخر موسیقی ارکسترال تلقی می‌کنند، اما آیا تمام منتقدان درباره‌اش مطلب واحدی نوشتند و نظر یکسانی داشتند؟ زیبایی‌اش در همین است که اینگونه نباشد.
* مثل تابلوی نقاشی می‌ماند...
بله، درست است. حتی فکر می‌کنم صراحت تابلوی نقاشی می‌تواند بیشتر از موسیقی باشد. اگر این گزاره را بپذیریم، بحث به متن می‌رسد. از اینجا بخشی از قسمت‌های رأی صادره از جمله مجازات‌های تکمیلی یا مجازات‌های حول و حوش کار مشخص می‌شود.
* مجازات اصلی؟
به نظرم خواندن کتاب شهید مطهری به مثابه مجازات اصلی در نظر گرفته نشده و احتمالا منظورشان این نبوده است.
* می‌خواهیم نظر شما را درباره مجازات اصلی بدانیم...
اگر این فرض را بپذیریم؛ تا زمانی که از موسیقی بما هو موسیقی صحبت می‌کنیم، چنانچه در رأی می‌بینید: «ساختن موسیقی برای نشان دادن جهانخواری ایالات متحده» یا «ساخت موسیقی برای نشان دادن ظلمی که اسرائیل به ناحق بر مردم غزه روا می‌داد»؛ این‌ها را نمی‌توان از هیچ موزیسینی خواست. از هر موزیسینی؛ از استاد محمدرضا درویشی و فرهاد فخرالدینی تا محمدجلیل عندلیبی بخواهید به عنوان یک اثر صوتی، کاری بنویسد که صدادهی‌اش به نحوی جنایات دولت آمریکا را در ذهن، متبادر کند، قادر به انجام چنین کاری نخواهد بود. پیش‌تر هم گفتم: «فعلا ترانه را جدا کرده‌ام و ناگفته گذاشته‌ام، اما نادیده نمی‌انگارم». فکر می‌کنم هر موزیسین منصف و هر اهل هنر و شنونده حرفه‌ای، این حرف را می‌پذیرد؛ تا اینکه به ترانه می‌رسیم. اگر بحث بر سر ترانه است، برداشت شخصی خودم از این ترانه - به عنوان کسی که حداقل شنونده نسبتا حرفه‌ای موسیقی است – این بوده که ترانه «برای...» بیشتر شبیه درد دل است، حتی فرض کنید یک درد دل غلط یا اشتباه یا درد دلی با پیش‌فرض‌های غلط. ما در دادگاه مطبوعات از نویسندگان مطالب دفاع می‌کنیم. پرونده‌ای داشتم که اگر جایش باشد خدمت شما عرض می‌کنم. درباره این موضوع اعلام جرم شده بود که چرا نویسنده به لباس سیاه به عنوان عنصر مسلمه و نشان‌دهنده عظمت عاشورا بی‌احترامی کرده است؟ ما رفرنس‌هایی از کتاب استاد شهید مطهری آوردیم که می‌گوید: «اتفاقا لباس سیاه، لباس عاشورا نیست». بعد او مواردی را آورده و گفته: «مردم ایران به این دلایل سیاه‌پوش شدند». از نظر این پژوهشگر و استاد تراز اول علوم دینی، شهید مطهری، عرض می‌کنم.
در دادگاه مطبوعات که با حضور قاضی و هیأت منصفه برگزار شد، علیرغم اینکه هیأت منصفه موکل مرا مجرم شناخت و بعد هم به اکثریت آرا شایسته تخفیف ندانست، دادگاه و قاضی محترم حکم بر برائت داد، چون معتقد بود آنچه نویسنده نوشته، ولو برداشت غلط او باشد، فقط یک نظر است، نه بیشتر. آیا از این نقطه نظر می‌شود به ترانه «برای...» هم نگاه کرد یا هیچ جایی ندارد؟ فقط یک پرسش مطرح می‌کنم. علیرغم اینکه علمای علم حقوق جزا، قیاس را واجد ارزش نمی‌دانند، اما اینجا در مقام فقدان سایر تفاسیر، شاید بخواهیم تفسیر به نفع متهم کنیم! نمی‌دانم؛ این دو ترانه «خیابان» و «برای...» را کنار همدیگر بگذاریم و ببینیم کدام‌یک از این دو می‌تواند بپذیرد عباراتی که در رأی وجود دارد را انجام داده است.
از منظر موسیقایی و دانش اندکی که نسبت به ترانه دارم و شاید از منظر دانش اندک‌تری که در امر حقوقی دارا هستم، به هر حال در حقوق جزا به عناصر ثلاث توجه می‌کنیم. عنصر مادی وقوعی این جرم، نوشتن آن ترانه است یا موسیقی؟ اگر نوشتن ترانه مد نظر است، این رأی چنین نگاهی را به ذهن متبادر نمی‌کند؛ حداقل برداشت من این نبوده است. اگر رأی را قرائت کنید، بهتر می‌توانید نظر بدهید.
* ظاهرا ساخت این موسیقی در ضدیت با نظام بوده؛ احتمالا مخاطبان نسبت به تفکیک‌های خیلی دقیق و کارشناسانه، تفطن نداشته باشند...
عرض دیگری هم دارم که به دعاوی مالکیت فکری مرتبط است. فرض کنید آهنگسازی به عنوان صاحب اثر طبق آنچه در قانون مالکیت فکری و حقوق مؤلفین و مصنفین با آن سر و کار داریم، اثری را می‌نویسد و به منِ خواننده سفارش می‌دهد. ممکن است حتی منِ خواننده به او سفارش بدهم و بگویم: «آقای آهنگساز! بنده فلان مبلغ به شما می‌دهم و برایم هفت یا هشت قطعه آهنگ بنویسید». برای دعواهایی که مطرح می‌شود، وزارت ارشاد و خانه موسیقی، کار خوبی انجام داده‌اند و کارشناسی این امر را حتی در بحث اختلاف بین دو ترانه‌سرا که مثلا این ترانه سرقتی بوده یا صرفا برداشتی از ترانه سابق است، به اهل موسیقی می‌سپارند.
 به یک ترانه‌سرا که مورد وثوق خودشان است، می‌گویند: «شما نظر کارشناسی بدهید، چون امر تخصصی است». فکر می‌کنم در این پرونده‌ها برای اینکه با چنین نظراتی در جامعه مواجه نشویم، نیاز به نظر کارشناسی داریم. آقای ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، نظری داشت که اصلا نظرش را توضیح نمی‌دهم. فقط می‌گویم:‌ «نظری داده و بروید مطالعه کنید». فرزند شهید مطهری و جناب محسن برهانی به عنوان یک وکیل هم نظری داده‌اند. دیگری نظری داشته و بنده نیز با بضاعت اندک نظری داده‌ام. به این موضوع فکر کنیم که اگر ما این امر را در باب وقوع عنصر مادی و قصد مجرمانه ارتکاب چنین جرمی به یک کارشناس مورد وثوق وزارت ارشاد - که هستند - بسپاریم تا فقط درباره ابن قسمت نظر بدهد، خروجی آنچه از منظر سیاست نظام عدالت کیفری مد نظر ماست، امر جامعه‌پسندتری می‌شود یا خیر؛ این یک پیشنهاد است.
* خیلی هم عالی...
فکر می‌کنم از این منظر باید توجه کنیم که چرا رأیی از نظر قاضی صادر شده است. به هر حال قاضی، تفطنی به امر ادله داشته و در حوزه خودش متخصص است. چرا میان آن دادنامه‌ای که صادر شده و تفسیر صاحبنظران در حوزه‌های مختلف؛ ولو افرادی که ممکن است همفکران آن فرد باشند، این‌قدر اختلاف و انتقاد وجود دارد؟
* غلامحسین محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه، هم طبق آنچه از رسانه‌ها برمی‌آید تلویحا از این دادنامه انتقاد کرد...
بله.
* شما تمایل داشتید اینگونه به بحث بپردازید و تحلیل جالب و قابل احترامی نیز بود. صرفنظر از اینکه استنباط قاضی چه بوده، به تناسب مجازات مذکور برای عملی بپردازیم که فرض می‌گیریم مجرمانه بوده، اما از سوی یک هنرمند صورت گرفته؛ هنرمندی که علاقه‌مندان و دوستداران زیادی بین مردم دارد. آیا تناسبی برقرار است؟ سفارش به نوشتن و ساخت موسیقی درباره جنایات آمریکا را هم از حیث تناسب جرم و مجازات، بیشتر بشکافید.
می‌توان به نکته دیگری هم در این میان اشاره کرد؛ سوابق صدور چنین آرایی. درباره قضیه «سعید روستایی» رأیی در خصوص ساخت فیلم «برادران لیلا» با ادله و مستندات خاص همان فیلم و فیلمساز دیدیم که البته مورد بحث ما نیست.
من می‌خواهم دوستان را به بخشی از آن دادنامه اشارت بدهم؛ قاضی محترم صادرکننده رأی در بخشی از دادنامه از باب (23:23) مجازات، حکم می‌فرماید: «جناب روستایی در دوره فیلمسازی دفتر بسیج یا حوزه علمیه قم شرکت کند؛ برای اینکه بیاموزد چگونه باید یک فیلم را ساخت و سیاه‌نمایی نکرد». حالا به بحث خودمان برگردیم؛ جوانی آمده اثری ساخته که از این دریچه مورد انتقاد است. دست‌کم قائلان به دادنامه چنین نظر و نقدی دارند. آنها می‌گویند: «قضیه نباید به این شکل جلو می‌رفت و شما با پیش‌فرض‌های غلط به نتایج غلطی رسیده‌اید. اثرتان در جامعه اپیدمی شده و باورهای غلطی را ایجاد کرده که ممکن است خودش اسباب وقوع سلسله جرائم دیگری شود». سمعا و طاعتا.
* ظاهرا چنین استنباطی وجود داشته است...
پرسشی در این میان مطرح می‌شود؛ مگر فرد مذکور در باب خوبی دولت آمریکا یا اهالی سیاست در آن مُلک یا دروغگویی در خصوص خباثت در ایالات متحده یا کودک‌کُش نبودن اسرائیل، اثری ساخته بود که حالا می‌خواهیم برای تحذیر او، دعوتش کنیم و بگوییم: «نه، دریچه نگاهت غلط بود. اکنون باید آثاری برعکس آثار قبلی بسازی»؟ آیا موضوع ترانه، آن بوده است؟ یعنی موضوع جرم ارتکابی از نقطه نظر قاضی محترم، چنین بوده که می‌خواهد او را از منظر جرم‌شناسی فرهنگی و مطالعاتی که در این زمینه داشته، به ساخت اثری دعوت کند که چشمش درباره جنایات نادیده دولت آمریکا روشن شود؛ یا موضوع اثر، بحثی داخل در درون کشور ایران در باب یک سوءتفاهم یا هر تعبیر دیگری بوده است؟ آیا موضوع اثر، این بوده که باید اثری برای اثبات خباثت ایالات متحده یا کودک‌کُش بودن اسرائیل بسازد؟ اگر چنین نگاهی قائل شویم، به نظر می‌رسد درباره رأیی که صادر شد؛ ولو اینکه از نظر برخی صاحبنظران توجیه‌پذیر نباشد، مطابقتی میان فعل ارتکابی و مجازات تعیینی وجود دارد. برداشت من از ترانه «برای...» این نبوده که آقای حاجی‌پور چنین اثری ساخته و لازم است به او گفت: «باید چشمانت را باز کنی، ببینی آنچه را پیش‌تر ندیده‌ای و حالا اثری جدید بسازی». اگر نسب اربعه را در علم منطق بپذیرید، به نظر می‌رسد میان مجازات صادره و اثر انتشاری از ناحیه فرد، اصلا تبایُن وجود دارد. از این نقطه نظر به لحاظ حقوقی، شاید عده‌ای معتقد باشند حتی قبیح است و هیچ ارتباطی ندارد. اگر سیاست شما بر این بود که چنین مواردی را روشن کرده یا فرد را متوجه کنید چه اقدامی انجام داده؛ به نظر می‌رسد به هدفتان نخواهد رسید. برداشت من اینگونه است و به نرم‌ترین حالت ممکن می‌توان این دادنامه را چنین بررسی کرد.
* اگر هدف از مجازات در بهترین حالت، اصلاح مرتکب، تنبه و بیداری باشد؛ اینکه کسی را وادار کنیم موسیقی را چنان بسازد که ما می‌خواهیم، با عقل جور درنمی‌آید. فکر می‌کنم استادانی که نظر داده‌اند هم از این منظر به قضیه نگاه کرده و گفته‌اند: «اگر دو کتاب ارزشمندی وجود دارد، در مقام تنبیه و تنبه می‌خواهید محکوم را مجبور به بازنویسی کنید»...
نکته‌ای خدمتتان عرض کنم؛ سعی کردم تفسیری که ارائه می‌کنم با آنچه عزیزان تا امروز گفته‌اند قدری متفاوت باشد. حرف شما کاملا درست است. از نقطه نظر دیگری دیدم و گفتم: «حتی اگر غرض و پیش‌فرض این باشد، نسبت میان فعل ارتکابی، مجازات تعیینی و آنچه از باب تکمیل مجازات و احیانا بازگرداندن او به جامعه مد نظر بوده، اساسا رابطه تباین است» اما نقطه نظر دیگری هم وجود دارد که کاملا درست است. آیا تولیدی از جنس هنر، ولو اینکه از نظر ما هنر سخیف و سطحی باشد، می‌توانیم اینطور به راهی هدایت کنیم که از نگاهمان درست است؟ به همین دلیل در بخشی از صحبت‌هایم عرض کردم وزارت ارشاد، کار قشنگی کرده و در بحث کارشناسی بعضی از پرونده‌ها، موضوع را به کاردان سپرده است. بالاخره ما نیاز به نظر کاردار و کاردان فنی یا کارشناس در امر تخصصی هم داریم. قرار نیست همه ما «اتنوموزیکولوژیست» باشیم. هر فردی تخصصی دارد. اتفاقا نظام عدالت کیفری با نگاه به قانون آیین دادرسی کیفری به این موارد توجه داشته است. چه خوب است ما این موارد را استفاده کنیم تا اگر بعدها چنین رأیی صادر شد، این‌قدر تعارض میان تحلیل‌ها نباشد. بالاخره تحلیل‌ها حداقل در یک نقطه با همدیگر اشتراک دارند؛ آنچه شروین حاجی‌پور انجام داده و به نظر قاضی صادرکننده رأی، مجرمانه بوده با آنچه از او خواسته شده یا اصلا به عنوان مجازات، محکوم شده تا انجام دهد؛ مثل خواندن کتاب «حقوق زن در اسلام» نوشته شهید مطهری و خلاصه‌نویسی و انتشار در فضای مجازی و همچنین ساخت چنین آثاری، هیچ مطابقتی با یکدیگر ندارند. این موضوع از دو نقطه نظر مورد توجه است؛ اولا اثری که او منتشر کرد دست‌کم در ظاهر هیچ ربطی به ایالات متحده نداشت. دوما اگر هم ربط داشت، به نظر می‌رسد در عالم هنر مخصوصا موسیقی که عرض کردم این‌قدر تفسیربردار است، بهتر بوده مقداری به متخصصان، بیشتر بها بدهیم. فکر می‌کنم نتیجه آنچه صادر می‌کنیم، ولو رویکرد نظام عدالت کیفری نیز همین باشد، نتایج بهتری به دست خواهد داد.
* در این گفت‌وگو، تحلیل و واکاوی به بحث ماهیت کیفری ورود نکردیم. خیلی از حقوقدانان به طور مفصل به این موضوع پرداختند و نمی‌خواستیم تکراری صحبت کنیم. قسمت مهم گفت‌وگو، جایی است که شما تفکیک قائل شدید و جزئی‌نگری در باب رکن مادی داشتید. فکر می‌کنم حتما باید به نظر کارشناس ارجاع داده شود و او بررسی کند که کدام قسمت واجد وجه مجرمانه است. شما نیز همین‌طور فکر می‌کنید؟
بله، به نکته دیگری اشاره می‌کنم. استاد انتظامی، آثاری در باب سمفونی «حماسه خرمشهر»، «ایثار» و مواردی از این دست ساخته است. او آهنگساز مطرحی بوده؛ به غیر از قسمت‌هایی که وکالیست‌ها و خوانندگانش می‌آیند و اثر را در باب خرمشهر و رشادت‌ها می‌سازند، از منظر موسیقایی اگر اسم اثر را «خرمشهر» نگذارد و مثلا نام «گیلانه» را انتخاب کند، واقعا تفاوتی ایجاد می‌شود؟
* خیر. پس کارشناس می‌تواند در این باب کمک زیادی کند...
بله، فقط درباره متن. موسیقی را تفکیک کردیم و به درستی هم تفکیک شد. کارشناس می‌تواند فقط در خصوص متن و ترانه کمک کند.
* خیلی ممنونیم آقای نامجو. نکاتی که گفتید برای ما تازگی داشت. امیدواریم مورد توجه و بهره‌مندی مخاطبان هم قرار بگیرد. سخن پایانی شما را می‌شنویم...
خیلی متشکرم از مهربانی شما و زحمتی که می‌کشید. برای همه مخاطبان آرزوی بهروزی و سلامتی دارم.