مجازستان
میخوام اعتراف کنم. اعتراف کنم هرچقدر سَرَم رو شلوغ کنم و در طول روز بگردم و برم و انجام بدم و مفید باشم، شب وقتی سَرم میرسه به بالش، از گوشه چشمم اشک غم و حسرت میاد. و توی سرم سوال بزرگ که پس چرا تو نیستی؟ پس تو کجایی؟ پس چرا من و تو نه؟ هرچقدر همه ازم تعریف کنن باز تو نیستی. (نازدونه)
===========
دیشب یکی بهم زنگ زد و ازم ۱۰ -۱۵ملیون پول قرض خواست. گفتم ندارم گفت از کسی بگیر. گفتم خودم کلی بدهکارم. عصبی شد و سرم داد زد تو چرا ۲تا گوشی داری؟ یکیشو بفروش مشکل منو حل کن، همین قدر پر رو. همین قدر طلبکار.. گفتم گوشی خودتو بفروش به من چه. میگه من آبروم میره.(mansoureh_mohammadi)
==============
به مامانم زنگ میزنم همیشه اول احوال دخترم رو میپرسه، بعد زنم رو، بعد میگه خب خودت چطوری؟:) از وقتی میدونه زنم بارداره، ترتیبش اینجوریه: زنت چطوره؟ بچهی تو شیکمش چطوره؟ دخترت چطوره؟ زنت چطوره؟ … بعد اگه اون آخرا وقت شد، میگه خب خدا رو شکر همه خوبن. کاری نداری؟ خودت خوبی؟:)) (همسایهی طبقهی سوم)
================
تو خرید دوتا تیشرت شک داشتم، یکیش یه خورده تنگ بود بهم، یکیش یه خورده گشاد، فروشنده در عین حال که مطمئن بود اون تنگه رو یه بار بشورم جا باز میکنه، معتقد بود اون گشاده رو یه بار بشورم جمع میشه؛ چیه این فروشنده لباس.(درویش)