بایدهاونبایدها در فرهنگسیاسی ایران
علیرضا بهشتی (روزنامه نگار )بایدهاونبایدها در فرهنگسیاسی ایران
علیرضا بهشتی (روزنامه نگار )
اگر فرهنگ سیاسی را به دو بخش فرهنگ و سیاست تقسیم کنیم، در نخستین واژه شاخصهای هویتی، سنت، ارزشها و باورها را در مییابیم و در دومین واژه مؤلفههای علم سیاست مانند مشارکت سیاسی، قدرت سیاسی، مشروعیت، حکومت، احزاب و... .
بنابراین فرهنگ سیاسی را نمیتوانیم به عرصه سیاست ورزی محدود و از سوی دیگر آن را فقط در چارچوب شاخصهای فرهنگ عمومی توصیف و تبیین کنیم.
فرهنگ سیاسی در واقع نظامی از عقاید تجربی، نهادهای معنوی و ارزشهایی است که شرایط پدید آمدن فعالیت سیاسی را تعریف میکند. بنابراین فرهنگ سیاسی از یک سو متناسب با تغییرات در ایستارها و ارزشها در حوزه فرهنگ عمومی، قابل تغییر و بازتولید است و از سوی دیگر از زیر ساختهای اجتماعی و مبانی فرهنگی در هر جامعه تاثیر میپذیرد و بر شکلگیری رفتار سیاسی تأثیر میگذارد.
اما فرهنگ سیاسی در هر جامعهای متناسب با فرهنگ عمومی آن، دارای ریشهها و بنیادهای متفاوتی است. بیگانه ستیزی، دینداری، رفتار آمرانه، افراط گرایی و رفتارهای فرا قانونی از جمله این ریشهها است که در جامعه سیاسی ایران نهادینه شده است.
این ریشهها به تدریج مولد شاخصهای فرهنگ سیاسی ایران شده است و البته مواردی چون افراط گرایی به عنوان یکی از ریشههای شکل گیری فرهنگ سیاسی در ایران امروزه خود به نماد و شاخصی از فرهنگ سیاسی ایرانیان تبدیل شده است.
در کنار افراط گرایی، شاخصهایی مانند: اسطوره سازی، خود ویرانگری، بی ثباتی در کنشهای سیاسی و اجتماعی، رفتارهای هیجانی، توقع فراینده و کمال گرایی را میشود به عنوان نمادهایی از فرهنگ سیاسی ایران، نام برد.
همانگونه که پیشتر ذکر شد، فرهنگ سیاسی میتواند رفتارهای سیاسی مشخصی را در در نخبگان و عامه، تثبیت کند. به عنوان مثال افراط گرایی خود سبب افزایش شور و هیجان و جایگزینی آن به جای عقلانیت در جامعه میشود یا بیاعتمادی سبب افزایش تنش و ستیز در جامعه میشود.
اما از سوی دیگر برخی از بنیادها میتواند سبب ایجاد رفتارهای سیاسی متفاوتی شود که به عنوان نمادهایی از فرهنگ سیاسی ایران ما را به سمت و سوی توسعه سیاسی و همگرایی ملی سوق دهد. به عنوان مثال در حوزه دینداری و اسطوره سازی شاخصهایی مانند قهرمانپروری و شهادت طلبی میتواند در تقابل با رفتار آمرانه و مطلقگرایی در رفتارهای سیاسی تثبیت و توجه به منافع ملی و جمعی را جایگزین توجه به منافع فردی و گروهی کند.
در این زمینه نقش نخبگان و واکاوی فرهنگ سیاسی از سوی آنان به عنوان بستری برای شکلگیری رفتار سیاسی عامه قابل توجه و تأمل است. بدیهی است که ایجاد طرز تفکر در امر سیاسی، شناخت رویکردها و دیدگاههای حاکمان و افزایش توان تحلیل و فهم پدیدههای سیاسی مسئولیتی است که با نمود پیدا کردن در رفتار سیاسی نخبگان، میتواند آسیبها و شاخصهای منفی فرهتگ سیاسی در ایران را به تدریج رفع کند؛ چرا که رفتار سیاسی عامه تحت تاثیر رفتار سیاسی نخبگان است.
نکته بنیادین در عرصه فرهنگ سیاسی با توجه به ریشههای آن در ایران این است که نخبگان میتوانند سبب تغییر، اصلاح و بازتولید فرهنگ سیاسی در یک جامعه شوند و توجه این موضوع در رویدادهای فراگیر و سرنوشت ساز سیاسی مانند انتخابات، اهمیت و ضرورت بیشتری دارد.
هر گاه در آستانه انتخابی مهم در عرصه سیاست مانند انتخابات ریاست جمهوری هستیم، رفتار سیاسی ، به عنوان مؤلفههای تاثیر گذار در سرنوشت مردم و بازتولیدی از فرهنگ سیاسی نهادینه شده در یک جامعه، تبدیل به متر و معیاری برای نشان دادن آسیبها یا ارزشهای آن فرهنگ سیاسی میشود.
اما اگر پیش از فرا رسیدن چنین رویدادهای تعیین کنندهای چون انتخابات ریاست جمهوری، به یک همگرایی و از سوی دیگر درک درست ریشهها و شاخصهای فرهنگ سیاسی در ایران برسیم، میتوانیم به رفع شاخصهای منفی در فرهنگی سیاسی و بازتولید رفتارهای سیاسی عقلانی و توسعه گرا امیدواریم باشیم.
مسئله اصلی در حوزه فرهنگ سیاسی فهم و درک ریشهها و شاخصهای آن در جامعهای مانند ایران است که در حساسترین رویدادهای سیاسی به ویژه در بیش از صد سال گذشته پس از جنبش یا انقلاب مشروطه، نتواسته است به یک فرهنگ سیاسی عاری از بداخلاقیها و تخریبها و ناهنجاریهای مختلف دست یابد.
جنبش با انقلاب مشروطه، بهترین نمونه برای نشان دادن تضادها و واگرایی در جامعهای است که بر مبنای یکپارچگی و اتحاد از سوی گروهها ، عقاید و طبقات مختلف مردم سبب تغییر حکومت از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه شد، اما این اتحاد پس از مدت کوتاهی تبدیل به منازعات و تعارضات میان سنت گرایان و تجددگرایان میشود. یعنی همان نزاعی که پیش از مشروطه نیز وجود داشت.
به بیانی دیگر، بودن و نبودن قانون و پارلمان در کشور در دورههای آغازین مجلس شورای ملی، نه تنها مشکلات را در حوزههای مختلف حل نکرد، بلکه تعارضات و منازعات را در عرصه سیاست بیشتر کرد. به عبارت دیگر مشکل اصلی در جامعه تبیین نکردن هدف از تدوین قانون اساسی و عدم درک درست از آن بود.در چنین زمانهایی است که فرهنگ سیاسی اهمیت پیدا میکند.
مثالهای دیگری را نیز میتوانیم به یاد بیاوریم که هر کدام در حوزه فرهنگ سیاسی باید واکاوی و بررسی شود. مثلا: تحمل ناپذیری سیاسی و به تبع آن گریز از نقد، عدم توجه به عقل جمعی ، فرصت طلبی و ... .
در شرایط عادی شاید پیامدهای بی تفاوت بودن نسبت به فرهنگ سیاسی، حداقل در ظاهر کمتر دیده شود، اما در رویدادهای بنیادین در عرصه تحولات یا تغییرات در ساختار سیاسی مانند انتخابات، به فراموشی سپردن فرهنگ سیاسی، تبعات بسیار سنگین و در برخی از موارد غیر قابل جبرانی را بر یک جامه تحمیل میکند.
نباید از این نکته غافل شد که فرهنگ سیاسی برساخته فرهنگ عمومی نهادینه شده و از سوی دیگر رفتارها و کنشهای سیاسی تثبیت شده در یک جامعه است. به عنوان مثال قانون گریزی و فردگرایی وقتی در فرهنگ عمومی یک جامعه به عرف و سپس به قانونی نانوشته تبدیل میشود، به تدریج به فرهنگ سیاسی هم راه مییابد. بنابراین فرهنگ سیاسی را نمیتوان جدا از فرهنگ عمومی در یک جامعه بدانیم. وقتی در یک جامعه تحمل پذیرش قانون و یا نقد به صورت فراگیر وجود نداشته باشد و تمایل به قانون گریزی بر آن جامعه سایه افکنده باشد، فرهنگ سیاسی نیز اصلاح نمیشود.
این روزها، در شرایطی که جامعه در تب و تاب انتخابات است و جریانهای سیاسی مختلف مشغول رقابت هستند، فرهنگ سیاسی است که نمود پیدا میکند و هر سره یا ناسرهای که در چنین زمانی، در رفتارهای سیاسی کاندیداها یا جناحها و طیفهای سیاسی دیده میشود، معلول فرهنگ سیاسی آن جامعه است.
اما برای اصلاح و رفع ناهنجاریها و بداخلاقیهای نهادینه شده در فرهنگ سیاسی یک جامعه، همانطور که نمیشود از واژه مبهم فرهنگسازی استفاده کرد، نمیتوان از ساختن فرهنگ سیاسی سخن گفت.
به عبارتی دیگر فرهنگ سیاسی را ابتدا باید شناخت و شاخصهای آن را بازخوانی و سپس واکاوی کرد و تغییرات آن را در گذارهای مختلف تحولات اجتماعی بررسی کرد تا در عرصه سیاست بر مبنای آسیبها و یا ارزشهای مورد قبول خاص و عام شامل نخبگان، سیاستمداران، نظریه پردازان و افکار عمومی، بتوانیم به واکاوی و بررسی فرهنگ سیاسی بپردازیم.
نگاه سطحی، سلیقهای، احساسی، صنفی و سنی به کاندیدادها وبرتری دادن منافع فردی بر منافع جمعی در رویدادهایی مانند انتخابات، معلول عدم توجه به آسیبهای موجود در فرهنگ عمومی یک جامعه است که به فرهنگ سیاسی منتقل میشود. وقتی خردگریزی، قانون گریزی، بداخلاقی ، دروغ و ناهنجاریهای مختلف در جامعه بدون درمان و رها شده از کوچکترین نهاد یعنی خانواده آغاز و در مدرسه و محل کار و کوچه و خیابان ما را در حصاری نفوذ ناپذیر اسیر کند، در رقابتها و تبلغیات انتخاباتی در کنار مولفههای قدرت سیاسی و جاذبههای حکمرانی قرار میگیرد و خود را در بستر فرهنگ سیاسی نشان میدهد.
بنابراین برای واکاوی و اصلاح فرهنگ سیاسی و شاخصهای آن، نمیتوانیم ناهنجاریهای رایج در فرهنگ عمومی جامعه را نادیده بگیریم.
نکته اساسی دیگری که در زمینه فرهنگ سیاسی شایان توجه و تفکر است، نقش نخبگان در اصلاح، واکاوی و آسیب زدایی از آن است. نخبگان میتوانند آسیبهای فرهنگ عمومی نادرست را از فرهنگ سیاسی جدا کنند تا از درهم تنیدگی فرهنگ و سیاست یک فرهنگ سیاسی واکاوی شده و به عبارت ساده متناسب با هنجارها، ارزشها و نیازهای یک جامعه باز آفرینی شود.
از سوی دیگر مطرح شدن فرهنگ سیاسی به عنوان یک کلید واژه و اولویت اساسی در جامعه سیاسی خود فرآیندی است زمانبر؛ فرایندی که قبل از ورود هر فرد یا جریان سیاسی به عرصه سیاست میتواند از طریق آموزش و تثبیت خردورزی و برتری دادن منافع ملی و جمعی بر منافع گروهی، بر اندیشه و ذهن شهروندان یک جامع نقش ببندد.
کوتاه اینکه، وقتی بد اخلاقیها و ناهنجاریهای فرهنگ عمومی به عرصه سیاست منتقل و به قانونی نانوشته تبدیل شد، واگرایی و تنش را میان مسئولان، مردم و مسئولان و احزاب و جریانهای سیاسی تثبیت میکند. مسئلهای که در دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوری در 3 دهه گذشته بارها و بارها دیدهایم.