ریشه فساد در فوتبال عمیق است!
حجت اله اکبرآبادی (روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2421
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ظریف؛ خستگی سیاسی یا رخوت کرونایی؟

محسن رفیق (روزنامه‌نگار)
ظریف را چه شده است؟ ممکن است این‌گونه به نظر آید که خسته از دوران سنگین ریاست بر ساختمان میدان مشق، بسیار زودتر از موعد، چشم به شماره‌انداز معکوس پایان تدبیر و امید دوخته است، تا تن فرسوده شده در هر چه خارجه و بین‌الملل و دیپلماسی را مجالی دهد برای آسودن. این البته از منظری شاید به‌حق باشد و انصاف، اما به واقع در جغرافیای چنین چهار راه حوادثی، چونان مسئولیتی، اینگونه رکودی را برنمی‌تابد.
سیاست خارجه دولت روحانی را با ظریف شناختیم و او را با برجام. هر چه به روزهای اعلام بیانیه نهایی و آن 23 تیرماه به یاد ماندنی وین، نزدیک‌تر می‌شدیم، ظریف را قوی‌تر می‌یافتیم و جسورتر. سیاست خارجی ایران، پس از چند دهه، وزیر خارجه آمریکای همیشه دشمن را همقدم خود در خیابان‌‌های ژنو کرده بود و ظریف را دست در جیب و پای انداخته بر پای، روبه‌روی قدرت همیشه مدعی نشانده بود. با این حال، اگر چه هنوز حس و حال سیل توئیت‌‌های «هرگز یک ایرانی را تهدید نکن» و صف بستن دیپلمات‌‌های اروپایی و خارجی برای ورود به ایران، فراموش نشده است، اما به آسانی هم نمی‌توان بر آفات سیب‌‌های جمع شده در یک سبد، چشم بست.واضح است که سیاست خارجی کشور را نمی‌توان مساوی با ظریف و وزارت خارجه دانست. حتی فراتر از آن، نمی‌توان تبلور تصمیمات دولت روحانی ارزیابی کرد.
از طرفی پوشیده نیست که این دیپلمات کارکشته، هر چه در توان داشت به کار برد و نتیجه آن شد که در نهایت به مذاق دشمن دیرین خوش نیامد و قلدرانه، تمام نتایج آن را بر باد داد. اما سخن اصلی اینجاست که پیش‌بینی فرجام این‌چنینی برجام، تا چه حد در سیاست‌‌های ظریفانه رئیس خارجه قرار گرفته بود؟ سخن از گام اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم هسته‌ای نیست که بدون پیش‌بینی هم مقدر بود. سخن از مقابله با سیل بی‌امان تحریم‌‌هایی بی‌سابقه است که به ناگاه بر سر مردمان این سرزمین، آوار شد. اینگونه شد که شخصیت کاریزماتیک و خبرساز او اکنون رنگ باخته و خنده‌‌های ژورنالی او در‌ تراس‌‌های کوبرگ هم رنگی از فراموشی به خود گرفته است. گویا بدون برجام، ظریف آن وزیر خارجه همیشگی نیست، شخصیتی که البته او خواسته یا ناخواسته اینگونه برای خویش، تعریف کرد. می توان گفت در حال حاضر، سرعت قطار دیپلماسی، آنچنان کاهش یافته است که گویا سیاست خارجی دولت در حال رسیدن به یک سکون محض است. در این میان، محدودیت‌‌های کرونایی هم مزید بر علت شده و این روند را به سوی یک تعطیلی مطلق سوق داده است. تنها گاهی خبرهایی می‌رسد از صحبت‌‌های تلفنی آقای وزیر با چند همتای خارجی و بس. گفت‎وگوی تلفنی با وزیر خارجه کوبا، افغانستان، پاکستان، ‌ترکمنستان و مانند این، که در نهایت اخباری دو خطی از آن مبنی بر صحبت دو همتای امور خارجه و گفت‌وگوی آنها در مورد اوضاع منطقه و جهان، در رسانه‌‌ها منتشر می‌شود و البته در ادامه نیز جلسات آقای سخنگو و گزارش دوباره گفت‌وگوهای تلفنی. هنوز فرصت قابل توجهی تا پایان دوره دولت دوازدهم باقی مانده است و این انفعال زودهنگام از جانب دستگاه دیپلماسی کشور، قدری عجیب به نظر می‌رسد. قاعدتا در این اوضاع، سخن از سفرهای دیپلماتیک یا ملاقات‌‌های حضوری که در بیشتر موارد هم نتیجه‌ای بیشتر از همان مکالمات چند دقیقه‌ای تلفنی ندارند، نیست، بلکه اهمیت تبیین برنامه‌‌های پیش‌رو در مدت زمان باقیمانده از عمر دولت است که موضوعیت دارد. نتیجه ابتکار صلح هرمز چه شد؟ روند بهبود مناسبات با کشورهای حاشیه خلیج فارس به کجا رسید؟ جدا از ارتباط‌‌های دیپلماتیک معمول با چین، روسیه و برخی متحدان منطقه‌ای، برنامه وزارت خارجه برای برون‌رفت از چالش‌‌های ارتباط با کشورهای اروپایی علیرغم وجود تحریم‌‌های آمریکایی، چیست؟ آیا به واقع عدم یافتن راه‌حل برای برون‌رفت از این مراودات بین‌المللی، این پیام اشتباه را به حریف مخابره نمی‌کند که در دستیابی به اهداف اصلی تحریم‌‌ها، موفق بوده است؟ آیا این واقعیت که ایران بر موضع حق بوده و طرفین برجام از مفاد معاهده عدول کرده‌اند، می‌تواند باعث آن شود که دستگاه دیپلماسی کشور، پیگیر تغییر روند موجود نبوده و برای پایان برقراری این وضعیت، در پی عذرخواهی و جبران مافات از طرف آنها، زمان بگذراند؟ یا شاید هم این گمان در پس‌زمینه رویکرد جدید قرار گرفته باشد که هر چه در توان بود، انجام شده و امید است که در دوره‌‌های بعد،‌ تصمیمات بهتری گرفته شود. فشار تحریم‌‌ها بر شانه‌‌های مردم صبور این خاک، بیشتر از گذشته است. اگر چه دل بر عزت این خاک دارند و کماکان همراه هستند، اما این حقیقت از مسئولیت ظریفی که بر مسند وزارت خارجه نشسته است، نمی‌کاهد. این وظیفه، بهانه نمی‌طلبد. «در توان من نیست»، «نمی‌گذارند»، «نمی‌شود» و «نمی‌توانم»، در آن جای ندارد که اگر داشت، قبول این‌چنین مسئولیتی محلی از اِعراب نداشت. اهالی خانه، اگر چه سختی زندگی را تحمل می‌کنند و به پاس حرمت خانواده و حفظ آن، خاطر پدر را به عنوان مسئول اصلی، مکدر نمی‌کنند، اما مسئولیت پدر مانع از آن نمی‌شود که درد و غم آنها را نادیده انگارد و از همین روی هیچ شبی آرام نمی‌گیرد و هر لحظه به دنبال راهی است تا جبران مافات کرده و قدری از این فشار بکاهد. ظریف، هم زنده‌باد شنید و هم دشنام‌‌ها. هم استعفا را تجربه کرده و هم تهدید استیضاح را به جان خریده است و بدین روی از چهره با تجربه‌ای چون او، بعید است که زودتر از موعد خود را در خط پایان ببیند. باشد که تا فرصت باقی‌ست، ظرافتی دیگر دراندازد.